کوچ بلاگ -وبلاگ کوچ  نهارجان  یا کوچ خراشاد

کوچ بلاگ -وبلاگ کوچ نهارجان یا کوچ خراشاد

از هر دری سخنی - از هرکجا تصویری+ غدیر خم
کوچ بلاگ -وبلاگ کوچ  نهارجان  یا کوچ خراشاد

کوچ بلاگ -وبلاگ کوچ نهارجان یا کوچ خراشاد

از هر دری سخنی - از هرکجا تصویری+ غدیر خم

جانبازان امام حسین + محرم

---هیچ کس هم چون حسین بن علی لشکر ندارد        هیچ لشکر رهبری چون سبط پیغمبر ندارد        نام هفتاد ودوجانبازش نمونه شد بعالم       چون فداکاری آنان را کسی دیگر ندارد       اخترانش فیض بخش ازنور خورشید ولایت        کهکشان حق پرستی به ازاین اختر ندارد        درجمال ودر کمال ودر وجاهت، در سخاوت        هیچ کس ، فرزند مانند علی اکبر ندارد          در شجاعت در رشادت در کرامت در شهامت          چون ابوفاضل کسی  سردار و سر لشکر ندارد          از پی اتمام حجت اندر آن صحرای خونین        هیچ کس سرباز مانند علی اصغر ندارد       از برای انتقام خون سالار شهیدان           هیچ کس مانند زینب در جهان خواهر ندارد       تا کند کاخ ستم را ریشه کن از بیخ واز بن        هیچ کس هم چون رقیه در جهان دختر ندارد         در مقام وصیروعلم وحلم وفضل و استقامت       اهل بیتی هیچ کس چون سبط پیغمبر ندارد       ازپی ارشاد خلق ونشراحکام الهی         مرد حق خوفی ز تیغ و نیزه وخنجر ندارد          روز وشب ازبهرجانبازان آن قرآن ناطق         (کربلایی)در مصیبت غیر چشم تر ندارد.   به نقل از ص 126 -شکوفه های غم ، اثر طبع ناد علی کربلایی- پدر سه شهید -تهران------

 

 

ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب

ماه خروج پیشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردی قیام کرده به صحرای کربلا

کز خاندان خاتم پیغمبران بود

مردی قیام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود

مردی قیام کرده که تا روز رستحیز

نام گرامیش همه جا جاودان بود

فرزند با کفایت نستوه بوتراب

کز خون او زمین بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاریخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم

اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود

تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود

سیراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپیده ساقی لب تشگان بود

هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش

هریکچو آیت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سیراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق

تا نهضت مقدس دین جاودان بود

با این قیام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهیدان بی کفن

گاه قیام (زین اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری

تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود

نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران----

 ---

- سرسلسله  ی مردم آزاد حسین است

 

آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است

مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد

دامن بکمر برزد واستاد حسین است

درسی به بشر داد بدستور الهی

درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی

آیین یزیدی که بری بود زانصاف

ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی

در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد

رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد

ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم

حنجر بدم خنجر بیداد گران داد

مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را

بر ضدستمکار بر افراشت علم را

با نیروی یزدانی وبا دست خدایی

بشکست بهم قدرت ارکان ستم را

اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد

با زینب وسجاد سوی شام فرستاد

این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور

باید بشر از قید اسارت شود آزاد

او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم

کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم

دیگر نهراسد زستمکار ستمکش

مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم

هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن

هر کافر ناحق نزند لاف تدین

اشرار باحرار نگیرند سر راه

ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن

شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست               باشد که ببالند وننازند ونتازند

از باب زر وسیم باشخاص تهیدست

برچیده شود قاعده ورسم توحش

از مسند حق دور شود قاضی حق کش

ازبین رود منکرومعروف بیاید                     جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش

مردم همه با کافر وظالم بستیزند

پویند ره حق وزناحق بگریزند

کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه

بر فرق تبهکار همی خاک بریزند

این حکم صریح است وبدیه است ومحقق

چیره نشود حق کش وکشته نشود حق

بیداد گری را اثری نیست بعالم

زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-

(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)-------------------

جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--

تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست

معنی مکتب تفویض علی اکبر توست

ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای

این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست

درس مردانگی عباس بعالم آموخت

زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟

آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست

ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست

خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:

آنکه باید به اسیری برود خواهر توست

(بابی انت وامی)که توای مکتب عشق

عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست

ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست

عاشقان رانظری دردم جان پرور توست

خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا

----

مهر تو مرا رکن نماز است حسین جان عشق تو مرا کعبه ی راز است حسین جان

روزی که شود بسته برویم در امید

بابکرم لطف توبازاست حسین جان

 

 

یک ذره غبار حرمت ای حرم دین در رتبه به از ملک حجازاست حسین جان

هرروزدهم بوسه بخاک حرم تو چون تربت تو مهر نماز است حسین جان

در کرببلا زان همه گلهای نکویت اصغر گل نشکفته ی ناز است حسین جان

ازداغ تودر گوشه ی ویرانه رقیه شمعیست که در سوز وگدازاست حسین جا

 

 

 

 

 

 

گر قلب من از سینه بر آرند ببینند باذکر تو در راز ونیاز است حسین جان

 

می خواستم از وصف وجلال تو بگویم دل گفت که اینقصه درازاست حسین جان -ای خون خدا خسرو محمود خصائل بر درگه تو خضر ایاز است حسین جان

 

 

در روز جزا کرببلایی زشفاعت بر سوی تو اش دست نیاز است حسین جان -به نقل ز

شکوفه های غم اثر طبع ناد علی کربلایی-صص169-170

 

 

نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه----

 

ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب

ماه خروج پیشرومومنان بود

ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق

ماه ظهور عدل به اهل جهان بود

مردی قیام کرده به صحرای کربلا

کز خاندان خاتم پیغمبران بود

مردی قیام کرده که باانقلاب خون

بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود

مردی قیام کرده که تا روز رستحیز

نام گرامیش همه جا جاودان بود

فرزند با کفایت نستوه بوتراب

کز خون او زمین بلا گلستان بود

با خون نوشته است بتاریخ روزگار

هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود

بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم

اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود

تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب

امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود

سیراب تا شوند همهتشنگان عدل

در خون طپیده ساقی لب تشگان بود

هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش

هریکچو آیت است که در خون طپان بود

عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل

سیراب زاشک دمبدم باغبان بود

قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق

تا نهضت مقدس دین جاودان بود

با این قیام کاخ ستم واژگون نمود

تابر قرار مکتب خون جامگان بود

بر انتقال خون شهیدان بی کفن

گاه قیام (زین اب )قهرمان بود

هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری

تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود

نقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران---اسایش

غدیرخم از نگاه چهارده خورشید

اساس مذهب تشیع بر دو حدیث پایه گذاری شده است: یکی حدیث ثقلین (1) ، که پیامبراکرم(ص) در کمتر از نود روز در چهار مکان آن را به مردم گوشزد کرد; دیگری حدیث غدیر. می توان گفت حدیث دوم مکمل حدیث اول است.

سفارش بیش از حد پیامبر(ص) در باره قرآن و عترت و نیز اصرار آن حضرت بر امامت و جانشینی امیرمومنان(ع) نشان دهنده این حقیقت است که حضرت نگران آشوبی بود که امت اسلامی بعد از وی با آن رو به رو می شود.

اهمیت دادن به غدیر، اهمیت دادن به رسالت پیامبرگرامی اسلام(ص) است. مادراین مقاله واقعه غدیر را از زبان عارفان واقعی غدیر یعنی پیامبر(ص) و امامان معصوم(علیهم السلام) مورد مطالعه قرارمی دهیم.

رسول خدا و غدیر

شیخ صدوق در کتاب «امالی » از امام باقر(ع) و آن حضرت از جدش چنین نقل می کند: روزی رسول گرامی اسلام(ص) به امیرمومنان(ع)فرمود: ای علی، خداوند آیه «یاایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک » (2) را در باره ولایت تو بر من نازل کرد. اگر آنچه به من امر شده تبلیغ نکنم، عملم باطل است و کسی که خدا را بدون ولایت تو ملاقات کند، کردارش باطل است. ای علی، من جز سخن خدانمی گویم. (3)

امام علی و غدیر

سلیم بن قیس هلالی به بیعت امیرمومنان(ع) باابوبکر اشاره کرده،می گوید: «ثم اقبل علیهم علی فقال: یا معشرالمسلمین والمهاجرین و الانصار انشد کم الله اسمعتم رسول الله یقول یوم غدیرخم کذا و کذا فلم یدع شیئا قال عنه رسول الله الا ذکرهم ایاه قالوا نعم » (4)

پس علی(ع) به مردم فرمود: ای مسلمانان ومهاجران و انصار، آیا نشنیدید که رسول خدا(ص) روز غدیرخم چنین و چنان فرمود. سپس تمام چیزهایی را که پیامبر(ص) در آن روزفرموده بود به مردم یاد آوری کرد. همگی گفتند: آری.

در این زمینه می توان به استدلالهای امیرمومنان علی(ع) اشاره کرد. از جمله استدلال آن حضرت برای ابوبکر که فرمود: بر اساس حدیث پیامبر(ص) در روز غدیر، آیا من مولای تو و هر مسلمانی هستم یا تو؟ ابوبکر گفت: شما. (5)

ابی الطفیل می گوید: در روزشورا در خانه بودم و شنیدم که علی(ع) گفت: آیا غیر از من کسی در میان شما هست که پیامبر(ص) به او گفته باشد: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.» همگی گفتند:نه. (6)

حضرت زهرا(س) و غدیر

ابن عقده در کتاب معروفش «الولایه » از محمد بن اسید چنین روایت کرده است: از فاطمه زهرا پرسیدند: آیا پیامبر(ص) پیش ازرحلتش در باره امامت امیرمومنان چیزی فرمود؟

آن حضرت جواب داد: «و اعجباانسیتم یوم غدیرخم;» (7) شگفتا! آیا روز غدیرخم را فراموش کردید؟!

فاطمه بنت الرضا از فاطمه بنت الکاظم(ع) و او از فاطمه بنت الصادق(ع) چنین نقل کرد: ام کلثوم، دختر فاطمه زهرا(س) نقل کرد که پیامبر در روز غدیرفرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه » (8)

امام حسن مجتبی(ع) و غدیر

ازامام جعفر صادق(ع) چنین روایت شده است: امام حسن(ع) هنگامی که می خواست با معاویه آتش بس اعلام کند، به او فرمود: امت مسلمان از پیامبر(ص) شنیدند که در باره پدرم فرمود: «انه منی بمنزله هارون من موسی »; همچنین دیدند که پیامبر(ص) وی رادر غدیرخم به عنوان امام نصب فرمود. (9)

امام حسین(ع) و غدیر

سلیم بن قیس می نویسد: امام حسین(ع) قبل از مرگ معاویه خانه خدا را زیارت کرد. سپس بنی هاشم را جمع کرده فرمود: آیامی دانید پیامبر اکرم(ص) علی(ع) را در روز غدیر خم نصب کرد؟

همگی گفتند: آری. (10)

امام زین العابدین(ع) و غدیر

ابن اسحاق، تاریخ نویس معروف، می گوید: به علی بن حسین گفتم:«من کنت مولاه فعلی مولاه » یعنی چه؟ حضرت فرمود: «اخبرهم انه الامام بعده »; به آنها خبر داد که اوست امام بعد از خودش. (11)

امام محمد باقر(ع) و غدیر

ابان بن تغلب می گوید: از امام باقر(ع) در باره گفته پیامبر:«من کنت مولاه فعلی مولاه » پرسیدم: حضرت فرمود: ای اباسعید،پیامبر فرمود: امیرمومنان در میان مردم جانشین من خواهدبود. (12)

امام جعفرصادق(ع) و غدیر

زید شحام می گوید: نزد امام صادق بودم، مردی معتزلی از وی درباره سنت پرسید. حضرت در پاسخ فرمود: هر چیزی که فرزند آدم به آن نیاز دارد (حکم آن) در سنت خدا و پیامبر(ص) وجود دارد وچنانچه سنت نبود، خداوند هرگز بر بندگان احتجاج نمی کرد.

مرد پرسید: خداوند با چه چیزی بر ما احتجاج می کند؟

حضرت فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا»; بدین وسیله ولایت را تمام گردانید واگر سنت یا فریضه تمام نبود، خدا به آن احتجاج نمی کرد.(13)

امام موسی کاظم(ع) و غدیر

عبدالرحمن بن حجاج از حضرت موسی بن جعفر(ع) در باره نماز درمسجد غدیرخم (14) پرسید. حضرت در پاسخ فرمود: «صل فیه فان فیه فضلا و قد کان ابی یامربذلک » (15) ; نماز بخوان، بدرستی که درآن فضل فراوان وجود دارد و پدرم به آن امر می کرد

امام رضا(ع) و غدیر

محمد بن ابی نصر بزنطی می گوید: خدمت امام رضا(ع) بودم، درحالی که مجلس پر از جمعیت بود و با یکدیگر درباره غدیر گفتگومی کردند، برخی از مردم این واقعه را منکر شدند; امام فرمود:پدرم از پدرش روایت کرد که روز غدیر در میان اهل آسمان مشهورتر است تا میان اهل زمین. سپس فرمود: ای ابی نصر، «این ماکنت فاحضر یوم الغدیر»; هرکجا که هستی در این روز نزدامیرمومنان(ع) باش. بدرستی که در این روز خداوند گناه شصت سال از مردان و زنان مومن و مسلم را می آمرزد و دو برابر آنچه درماه رمضان از آتش دوزخ می رهاند; در این روز آزاد می کند... سپس فرمود: «والله لوعرف الناس فضل هذا الیوم بحقیقه لصافحتهم الملائکه کل یوم عشر مرات » (16) اگر مردم ارزش این روز رامی دانستند، بی تردید فرشتگان در هر روز ده بار با آنان مصافحه می کردند.

امام محمد جواد(ع) و غدیر

ابن ابی عمیر از ابو جعفرثانی(ع) در ذیل آیه «یا ایهاالذین آمنوا اوفوا بالعقود» (17) چنین روایت کرد: پیامبر گرامی(ص)در ده مکان به خلافت اشاره(ص)رده است; سپس آیه «یا ایهاالذین آمنوا اوفوا بالعقود» نازل شد. (18)

در توضیح این روایت بایدگفت: آیه یاد شده در اول سوره مائده است. این سوره، آخرین سوره ای است که بر قلب نبی اکرم(ص) نازل شد. در این سوره، «آیه اکمال » و «آیه تبلیغ، که ناظر به واقعه غدیر است، وجوددارد.

امام هادی(ع) و غدیر

شیخ مفید، در کتاب شریف ارشاد، زیارت امیرمومنان علی(ع) را ازامام حسن عسکری(ع) و آن امام از پدرش نقل می کند و می گوید: امام جواد(ع) در روز عید غدیر، حضرت علی(ع) را زیارت کرد و فرمود:«اشهد انک المخصوص بمدحه الله المخلص لطاعه الله ...»; شهادت می دهم که مدح خدا به تو اختصاص دارد و در طاعت او مخلصی.

سپس می فرماید: خداوند حکم فرمود: «یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فمابلغت رسالته و الله یعصمک من الناس.»

آنگاه ادامه می دهد: پیامبر(ص) خطاب به مردم کرد و ازآنها پرسید: آیا آنچه برعهده داشتم، ابلاغ کردم؟

همگی گفتند:آری.

سپس فرمود: خدایا گواه باش! بعد از آن فرمود: «الست اولی بالمومنین من انفسهم؟ فقالوا بلی فاخذ بیدک و قال من کنت مولاه فهذا علی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله;» آیا من به مومنان از خود آنهاسزاوارتر نیستم؟ گفتند: بله. پس از آن دست علی(ع) را گرفت وفرمود: هرکس من مولای اویم، این علی مولای اوست... (19)

امام حسن عسکری(ع) و غدیر

حسن بن ظریف به امام حسن عسکری(ع) نامه نوشت و پرسید: گفته پیامبر «من کنت مولاه فعلی مولاه » یعنی چه؟ حضرت در پاسخ فرمود: «اراد بذلک ان جعله علما یعرف به حزب الله عندالفرقه »; خداوند اراده فرمود که این جمله، نشان و پرچمی باشدتا حزب خدا هنگام اختلافها با آن شناخته شود.

اسحاق بن اسماعیل نیشابوری می گوید: حضرت حسن بن علی(ع) به ابراهیم چنین نوشت: خداوند متعال با منت و رحمت خویش واجبات را بر شما مقرر کرد. این کار به سبب نیاز او نبود، بلکه رحمت او بود که متوجه شما شد. هیچ معبودی جز او وجود ندارد; اوچنان کرد تا ناپاک را از پاک جدا سازد و اندرون شما رابیازماید تا به سوی رحمت او پیش بگیرد و منازل شما در بهشت معین شود.از اینرو، حج و عمره، اقامه نماز، پرداخت زکات، روزه و ولایت را بر شما واگذار کرد و دری را فرا راهتان قرار داد تا درهای دیگر واجبات را باز کنید; کلیدی را برای یافتن راه خود قرارداد. اگر محمد و جانشینان او از فرزندش نبود، شما مانندحیوانات سرگردان می ماندید و هیچ واجبی از واجبات را فرانمی گرفتید. مگر می توان از غیر در، وارد مکانی شد؟ وقتی خداوندبه سبب تعیین اولیا پس از پیامبر(ص)، نعمت خود را بر شما تمام کرد، فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا» (20) امروز دینتان را کامل و نعمت خودرا بر شما تمام کردم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد.سپس برای اولیای خود برگردن شما حقوقی قرار داد و به شمافرمان داد حقوق آنها را ادا کنید تا زنان و اموال و خوراک وآشامیدنیها بر شما حلال باشد و به واسطه آن برکت و رشد و ثروت را به شما بشناساند و اطاعت کنندگان شما را به واسطه غیبت بشناساند... (21)

امام زمان(ع) و غدیر

در دعای ندبه که ظاهرا منسوب به آن حضرت است چنین می خوانیم:

«... فلما انقضت ایامه اقام ولیه علی بن ابی طالب صلواتک علیهما و آلهما هادیا اذکان هوالمنذر و لکل قوم هاد فقال والملاء امامه من کنت مولاه فعلی مولاه.. .»

پی نوشتها:

1- حدیث ثقلین در بیشتر منابع اهل سنت وارد شده است. ما به پاره ای از آنها اشاره می کنیم:

السنه شیبانی، ص 337 و629 ح 1551; صحیح ترمذی، ج 5، ص 663;سنن کبری بیهقی، ج 10، ص 114; المستدرک، حاکم نیشابوری، ج 3،ص 110; فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، ج 1، ص 171 و ج 2، ص 588; سنن ابی داود، ج 2، ص 185; طبقات کبری، ابن سعد، ج 2، ص 194;صحیح مسلم، ج 4، ص 1873.

2- سوره مائده، آیه 71.

3- امالی شیخ صدوق، مجلس، 74، ص 400.

4- کتاب سلیم بن قیس هلالی، نشر موسسه بعثت، ص 41.

5- خصال شیخ صدوق، ص 505، باب اربعین، ج 30.

6- امالی شیخ صدوق، ج 1، ص 342.

7- اثبات الهداه، حرعاملی، ج 2، ص 112، ح 473; مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 2625.

8- اثبات الهداه، ج 2، ص 112; احقاق الحق، ج 16، ص 282.

9- امالی شیخ صدوق، ج 2، ص 171.

10- سلیم بن قیس، ص 168.

11- معانی الاخبار، ص 65; بحارالانوار، ج 37، ص 223.

12- معانی الاخبار، ص 66.

13- تفسیر برهان، ج 1، ص 446.

14- در باره اهمیت این مسجد به مجله میقات حج شماره 12مراجعه شود.

15- اصول کافی، ج 4، ص 566.

16- تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج 6، ص 24، ح 52; مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 41.

17- سوره مائده، آیه 1.

18- تفسیرقمی، ج 1، ص 160.

19- بحارالانوار، ج 100، ص 363.

20- همان، ج 37، ص 223.

21- علل الشرائع، ج 1، ص 249، باب 182، ح 66.- به نقل از موشتار حوزه من - مجله گلبرگ شماره 25-فروردین 1378 شمسی--

در ولادت امام رضا(ع)

-آ مد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبی ،رهبردین،حامی قرآن ده مژده که ام
شب شده عالم همه گلشن زاین شمس ضحا کشور ایمان شده روشن ای نور خداوند تبارک به تو احسن کز مقدم تو گشته فزون رونق ایران شددر شب میلادی آن سید ورهبر از سجده به شکرانه حق موسی جعفر اندر بر معبود بدی او بزمین سر زاین نعمت والا گهر خالق سبحان شمسی که ازاو می نگرم نور خدا را اندر طلبش گردش این ارض وسمارا هرزنده دلی برده سویش دست دعا را اوحجت حق است ومدکار ضعیفان خرم به جنان فاطمه وحیدر کرار لبخند زند بر رخشان احمد مختار این مژده به حیدر رسد از جانب دلدار کز نسل تو آمد بجهان خسرو خوبان فوج ملک وخیل رسل مدح سرایند بادسته گلی سوی نبی رو بنمایند تبریک کنان اذن بگیرند وبیایند از بهر زیارت بزمین خرم وخندان آمد بجهان آنکه جهان آمده بهرش جن وملک وحور وجنان آمده بهرش شمس وقمر وکون ومکان آمده بهرش آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دین است هم رهبر وهم سرور وهم یار ومعین است ازسوی خدا بر همه آیات مبین است از نور رخش خلق شده حوری وغلمان مردم همه مشتاق بفردوس برینند تا آنکه در آنجا رخ زیبای تو بینند افسوس اگر ماه جمال تو نبینند درروز جزا ای پسرختم رسولان ای خسرو خوبان تو غریب الغربایی وی حجت یزدان تو معین الضعفایی چون مور ضعیفی بدرت (کرببلایی) ران ملخ آورده به دربار سلیمان بنقل از :شکوفه های غم -اثر طبع ناد علی کربلایی-صص۳۱۱-۳۱۲ -انتشارات خزر ---

 آمد شب میلاد علی شمس خراسان فرزند نبی ،رهبردین،حامی قرآن ده مژده که امشب شده عالم همه گلشن زاین شمس ضحا کشور ایمان شده روشن ای نور خداوند تبارک به تو احسن کز مقدم تو گشته فزون رونق ایران شددر شب میلادی آن سید ورهبر از سجده به شکرانه حق موسی جعفر اندر بر معبود بدی او بزمین سر زاین نعمت والا گهر خالق سبحان شمسی که ازاو می نگرم نور خدا را اندر طلبش گردش این ارض وسمارا هرزنده دلی برده سویش دست دعا را اوحجت حق است ومدکار ضعیفان خرم به جنان فاطمه وحیدر کرار لبخند زند بر رخشان احمد مختار این مژده به حیدر رسد از جانب دلدار کز نسل تو آمد بجهان خسرو خوبان فوج ملک وخیل رسل مدح سرایند بادسته گلی سوی نبی رو بنمایند تبریک کنان اذن بگیرند وبیایند از بهر زیارت بزمین خرم وخندان آمد بجهان آنکه جهان آمده بهرش جن وملک وحور وجنان آمده بهرش شمس وقمر وکون ومکان آمده بهرش آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دین است هم رهبر وهم سرور وهم یار ومعین است ازسوی خدا بر همه آیات مبین است از نور رخش خلق شده حوری وغلمان مردم همه مشتاق بفردوس برینند تا آنکه در آنجا رخ زیبای تو بینند افسوس اگر ماه جمال تو نبینند درروز جزا ای پسرختم رسولان ای خسرو خوبان تو غریب الغربایی وی حجت یزدان تو معین الضعفایی چون مور ضعیفی بدرت (کرببلایی) ران ملخ آورده به دربار سلیمان بنقل از :شکوفه های غم -اثر طبع ناد علی کربلایی-صص۳۱۱-۳۱۲ -انتشارات خزر --- محمد حسن اسایش

در ولادت امام حسن مجتبی (ع)

میلاد حسن سبط رسول اسا امشب           تبریک به زهرای بتول است امشب         شادند محمد وعلی زاین مولود       خوش باش دعای ما قبول است امشب         در کاخ نزول وحی قر آن آمد      یا آیه ی نور، نور یزدان آمد         از فاطمه وساقی کوثر پسری         با نور محمدی نمایان آمد.....

در ولادت امام مجتبی (ع):پیک شادی دوستان را خوش خبر آورده است         خوش خبر بر دوستان پیک سحر آورده است       نیمه ی ماه خدا ماهی دگر آورده است        سینه ی سینا عیان ، نور از شجر آورده است         مژده ای اهل ولا طوبی ثمر آورده است        یا محمد دخترت امشب پسر آورده است    باز شد باردگر از مرحمت درهای حق        باب دوزخ بسته شداز لطف بی همتای حق       برسفیر اعظم آمدآیت کبرای حق        نیمه ی ماه صیام  از بهر مهمانهای حق       نعمت بی منتها از دادگر آورده است       یا محمد دخترت امشب پسر آورده است     نور بارانآسمان گردیدهازماه زمین           شد منور زین تجلی کاخ دانشگاه دین            آشکار از بارگاه طیبین وطاهرین        سبط اکبر آمده از دخت ختم المرسلین       پیشوا بر امت خیر البشر آورده است          یا محمد دخترت امشب پسر آورده است      دسته دسته بر زمین آمد ملک از آسمان       بهر تبریک وبشارت سوی ختم مرسلان            بحر رحمت شد به طغیان زامر خلاق جهان        دست قدرت از دو دریای شرف  امشب عیان         از برای ساقی کوثر گهر آورده است           یا محمد دخترت امشب پسر آورده است           ماه گردون چشم عبرت دوخته سوی زمین        از برای کسب فیض ازچهره ی خورشید دین         کاخ وحی کبریا روشن شد از نور مبین          چشم عین الله اعظمباد روشن کین چنین        زهره ظاهر از گریبانش قمر آورده است          یا محمد دخترت امشب پسر آورده است         آمد آن استاد دانشگاه ختم الانبیاء        آمد آن روشنگر برنامه ی صلح وصفا         آمد آن رهبر که حق را سازد از باطل جدا         پرده از رخ برگرفت آیینه  ایزد نما         جلوه حسنش جهان را زیب وفر آورده است       یا محمد دخترت امشب پسر آورده است   زاده یاسین والرحمان و رمز هل اتی         سید جنت که جنت باشد از او پر بها          شمس افلاک جلالت  زینت اهل کسا         مجتبی نور الهدی   فخر الدجا،کنز الخفا           از حجاب غیب امشب سر بدر آورده است        یا محمد دخترت امشب پسر آورده است      کرده نورانی جهان را دختر خیر الانام        ظاهر آوردهزخود بر شیر حق بدر تمام          راضیه ، مرضیه،زهرا ، فاطمه ، ام الامام          شد زدیدار دل آرای عزیزش شاد کام

گنج علم وحلم ودانش بر بشر آورده است       یا محمد دخترت امشب پسر آورده است        شاد وحرم زین پسر پیغمبر والا تبار      لب گشوده هم چنان گل بهر شکر کردگار       کامده ازدخترش زهرا امامی آشکار         قهرمان علم ودانش  خوش مدال افتخار       از برای شیعه ی اثنا عشر آمرده است        یا محمد دخترت امشب پسر آورده است        تشنه آب ولا گو که آمد بحر علم       آنکه جاریگردداز او صد هزاران نهر غلم       آنکه گفتارش بود زینت سرای دهر غلم          صانع قدرت نما ازبهر باب شهر علم         در مدینه از کرم در کوب زر آورده است        یا محمد دخترت امشب پسرآورده است         هر کسی داردولای آنشه دنیا ودین       با علی محشور می گرددبفردوس برین        دشمنانش را بسوزد نار روز واپسین     (گربلایی) زاین مدیحه حضرت روح الامین         از برای طوطی طبعت شکر آورده است          یامحمد دخترت امشب پسر آورده است .------به نقل از ارمغان کربلا - جلد 3-صص 77-80- اثر طبع روان شاد مرحوم ناد علی کربلایی - تهران پدر سه شهید.باز نویسی: محمد حسن آسایش

نواخوانی در مجالس عزا وماتم در روستای کوچ نهارجان

وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است  همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزدیک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاحبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزدیکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت  گو با صدای بلند وسوزان  شعر زیر را می خواند :ای چرخ  چه خانه ها که ویرا ن کردی       در ملک بدن تو غارت جان کردی 

هردانه ی قیمتی که آمد به جان          بردی توبزیر خاک پنهان کردی     یا می خواند : 

چه شد که ای گل من  این چنین تو پژمردی      چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟

مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی     دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی 

یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان :    

 ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید         مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید 

اجر شما بروز جزا می دهدحسین               با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید          وباز فرد اول یعنی  تسلیت گو اشعار دیگری  مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد  وسپس تازه واردین اخلاص  وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم  للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین  ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص  والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه  بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِئن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب  با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادید، صفا آوردید .

 خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزد،خداوند به شما طول عمر بدهد....     واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا  پدرخانواده بوده یا  اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب  نوا یی  مناسب  آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان  تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند :

درآن خانه که مادر ناله می کرد        شکایت با گلای  لاله می کرد       سر بالین خود هیچ کس نمی دید   به صد حسرت  گریبون پاره می کرد     .وصاحب عزاپاسخ می داد :  ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی

صد خدمت شایسته بجا آوردی         صد رحمت و آفرین براین عقل شما      امروز بزرگتری بجا آوردی !

در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده وآماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت      ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت 

تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم          که سنگ  تفرقه آخر میون ماانداخت    یا می خواندند:

ببردند گل ، گل از گلخانه بردند     گل مارا به غسالخانه بردند         دمی که آب وکافورش بریزند

رمق از پا ونور از خانه بردند  واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا  

از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم     مو  مادرخور(خودرا)پای سماور مایم

دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند       مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم)

راه اومده یم تموم راه اومده یم      ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم    پنداشتم که مادرم بر جایه 

 حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام )

یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب          یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق     گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو     از داغ ننالم که بسوختم زفراق 

پیشون سرا گرد وغبار آورده       چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده          دیدار که هر صبح ومسا می دیدم

 امروز خدا زمو زوال آورده    

 ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما      روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما     

شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت        هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما 

 ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست    بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست  ای خاک اگر سینه ی  تو بشکافند      صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست 

 ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم)    پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم)

 ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم)        آیابه چه رو زکربلامی آیم (می آییم)

 در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد         در نقره نشونده که عقیقی دارد 

هرکس که ندارد زقیامت خبری         ازروی دلم نشانه ای بر دارد 

در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم)       بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم)

تو تکیه بجای جاودانی زده ای              با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم )

آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست     خشتون ( خشتهای)  سر لحد بحالم مگریست ( می گریست )

گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟       خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟

فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم     ببردی بلبل خوش خوان باغم 

ببردی بلبلم زندان نمودی                 دگر بلبل نمی خواند به باغم 

آن خواهر دلکباب مو خواهم بود        بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود 

 غمهای جهان وجملگی بر دل مو               آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود 

یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود)     این شال عزا بر سر خواهر نمبود

یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند          این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود)

 مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته      مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته      

از آن ماه واز ان ابرو  از ان محراب پیشانی          مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته 

مادر که مرا بناز می داشت برفت                     غم بر  دل مو روا نمی داشت برفت 

آن کس که مرا به غم نمی تونست دید     بر اسب اجل نشست وچون باد برفت 

 همی نالم که مادر در برم نیست         شکوه سایه ی او بر سرم نیست 

مراگردولت عالم ببخشند.       برابر با نگاه مادرم نیست

نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسر می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکردن می گویند  بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا:

چون دید جوان گل عذارش      اکبر خلف بزرگوارش.    قامت به لباس رزم آراست

رخصت زپدر گرفت وبرخاست.   واویلاصدواویلا

بردامن او بزار آویخت   ازدیده بجای اشک خون ریخت.    فرمود که ای عزیزمادر.  بنشین تودمی ای علی اکبر  واویلا صد واویلا...

تا شانه کشم به کاکل تو     شویم به گلاب سنبل تو.    پنهان نظری به مادر انداخت.    تا باردگر به سرمه ی ناز.     چشمی که نهان بود نگاهش    چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر   ای یوسف گل عذار مادر  ،واویلاصد واویلا

زانروزکه شیر خواره بودی.  زینت ده گهواره بودی   شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم   که امروز تو بدستگیری من   باشی تو عصای پیری من   من هم به شب عروسی تو       آیم به دیده بوسی تو    واویلا صد واویلا---

دربزم تو عون پاگذارد    مسلم به کفت حنا گذارد      در حجله سکینه خواهر تو    آیینه نهد برابر تو   در حجله تو چون قرار گیری.   باب تو جوان شود به پیری    آخر به تنت به نامرادی   گردیده کفن قبای شادی   اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم -   واویلا صد واویلا.......

پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی.    ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی

خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود      ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----

پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو        غمگین مباش در دل ما هست جای تو

ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر       بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو----

حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک.     زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست

عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت        یادت همیشه دردل وروح وروان ماست---

پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی      میان ناامیدیها امید جاودان بودی

برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود     بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی----

چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم.         دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم 

صد سال اگر بگذرد از فراق تو        ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم----

نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین    ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟

کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا     میرسم از سرزمین کربلا.  کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب

باشد این خون، خون حلقوم غریب     کربلا یا کربلا یاکربلا  ---   زود بر گونامش ای خونین جگر   چون که میدارم غریبی در سفر   نام او باشد مقتول سنین      باب زارش شاه بی لشکر حسین-   کربلا یا کربلا یا کربلا----    باز گو از اکبر شیرین سخن.     کی بیایددروطن دنبال من

کربلا یا کربایا کربلا.      خاک بر سر کن که اکبر کشته شد      از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا.      باز گو از قاسم ودامادیش.    ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا.    بسته شد ازخون حنا بردست وپا   کربلا یاکربلا یا کربلا.   باز گو میر علمدارم چه شد      شش برادر یار وغمخوارم چه شد.     قطع شد دست علمدار حسین.      کشته شد یاران به صد افغان وشین.  کربلا یا کربلا یا کربلا    

باز گو از عمه ها وخواهرانم ای صغیر.   عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت  خوار وزار      چون اسیران فلک در زنگبار   

کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانه که در ماتم افراد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم----

بیاد آمد مرا از حال زینب.   بسوزد دل بر آن احوال زینب.       حسینم واحسینم واحسینم       زداغ نوجوان شاهزاده اکبر   کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم      زداغ قاسم ودامادی او.    سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم.  زداغ اکبر شیرین زبانش   بسوخته هم پر وهم بال زینب    حسینم واحسینم واحسینم.     فلک بر هم زدی سامان زینب.   خرابه کردی آخر جای زینب     حسینم واحسینم واحسینم.     بشامش بردی ودادی به دشمن       چه می خواهی فلک از جان زینب.    حسینم واحسینم واحسینم.

که زینب طالع بر گشته دارد.    زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم.     انیس بی کسان داد از جدایی      برادر داد وبیداداز جدایی

حسینم واحسینم واحسینم.  جدایی می کند بنیاد زینب      خدا بستان زدشمن داد زینب      حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید.   مرا محنت کش دوران بخوانید.    حسینم واحسینم واحسینم.

بیا که از سفر برگشته زینب     بیا که بی برادر گشته زینب    حسینم واحسینم واحسینم.      بیا که زینبی بر جا نمانده.      زبس که گریه کرده جان سپرده؛ حسینم واحسینم واحسینم...

اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید:

تو ای برادر با جان ودل برابر من    بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من      بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر     بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر تومی آورد بفریادم     هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم 

هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است       هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است ---

زمانه رخت سیه باز در برم نکند      خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری )

چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم  یا محروم  حسینم    کفن در بر تو ای سرور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم          به کهنه جامه ای کردی قناعت   یا مظلوم حسینم یا محروم  حسینم  چرا آن کهنه را در بر نداری   یا مظلوم حسینم  یا محروم حسینم   ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم    نسب گویا زپیغمبر نداری   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---شود خواهر فدای دستهایت   یا مظلوم حسینم  یا محروم حسینم     چرا انگشت وانگشتر نداری   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن  یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم       مگر مهری تو با خواهر نداری  یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینه ی تو   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم    مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم     مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم--

اگر کشتند چرا آبش ندادند    یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم     گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم---   

 یقین دانم که در دل آرزویی  یامظلوم حسینم یا محروم حسینم    بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------ادامه نواخواخوانی در مجالس ماتم وعزا :بصد خاری بزرگ کردم درختی        که در سایه ش نشینم گاه و وقتی       شمال اومه درخت از ریشه بر کند     بسوزه این چنین طالع وبختی .

ای چرخ فلک چرا چنینم کردی   بر سنگ زدی نگین نگینم کردی در اول عمر خود ندیدم خوبی  

در آخر عمر گوشه نشینم کردی-          غربت خراب ومو خراب غربت    مو گوشه نشین آفتاب غربت 

شا الله که به در نیایه آب از غربت        تا مو نکشم جور وجفا از غربت ---

در غریبی ناله کردم هیچ کس یادم نکرد    در قفس جون دادم و صیاد آزادم نکردم 

همتی میخواستم از گردش چرخ فلک    چرخ بی همت خرابم کرد وآزادم نکرد.---

آن جا که غریب ناله ی زار کند     آنجاکه غریب رو ی به دیوار کند       آنجا که غریب شربت آبی طلبد      مادر نبود که گریه بسیار کند .--

آنجا نبدم (نبودم ) که نقره پاشون کنم          آن جا نبدم که جون ره قر بون کنم       

آندم که که تو بار سفر می بستی      مو خود بکشم، توره پشیمان کنم .-- الهی در غریبی کس نمیره فراق راه دور هیچ کس نبینه     فراق راه دوری که مو دیدم       مسلمان نشنوه ، کافر نبینه .--

زدست مرگ بی کس مونده یم ما      چو مجنون ستم کش مونده یم ما     زدست مرگهای ناگهانی    به خاک پای هر کس مونده یم ما .---

یارب چه مشد ( می شد) مرگ برادر نمبد(نمی بود )       این شال عزا بر سر خواهر نم بد

یارب چه مشد که خواهرو می مردند     این داغ گرون بر دل خواهر نمبد  (نمی بود ).--

ما اومده یم باز که احوال بپرسم (بپرسیم) احوال جدایی وشب تار بپرسم (بپرسیم)

چونید زغمها وچون می  باشید احوال شمامونس وغم خوار بپرسم .--

چنو ناله مکن که جون ندارم      توانای ناله ی سوزو ندارم     چنو بارگرون  باریده بر دل     که مو درد توره درمون ندارم .--

بیا تا ما وتو همراز باشم ( باشیم)      چو کفتر در گلوی چاه باشم       اگر کفتر نناله   ما بنالم 

زحال یک دگر آگاه باشم .--

درد دل خواهرو چنین می باشه    باداغ وفراق هم نشین می باشه     باداغ وفراق و با غم واندیشه  تا روز قیامت این چنین می باشه ...---

شما که اومدی (اومدید)پرسی که چونم           چوگلهای بنفشه غرق خونم (خونیم )

چو لاله داغ دارم بر دل خود     چو گلهای بنفشه سر نگونم (سر نگونیم)..-

آن گل که کشید خط بر دیوار خونه      بگفتا موروم این خط بمونه    اگر قومو(قومان) بیایند احوال پرسند      بگو بگریخت  از دست زمونه (زمانه ).---

ازغم چه کنم که این دلم پردرده        رنگم چو حنا وگونه ی موزرده     چرخ همه همسران مو در گرده، چرخ من بی چاره چنین ناگرده (در گردش نیست)..-

افسوسکه مرگ بی خبر میآید       پیمانه که پرشود اجل می آید      هر نیک وبدی که می کنیم در دنیا 

فردای قیومت(قیامت) به نظر میآید ..

چه شد آنکس که با مو مهربون بود       چو چتری بر سر مو سایه بان بود     چو چتر افتاد ومو تنها بموندم 

چو چوب خشک در صحرا بموندم...--

جوانو(جوانان) زار میرند زار میرند       به گل مونند (مانند) که بر گلزار میرند     به گل مانند چو گلهای صباحی

 بصدحسرت بزیر خاک میرند (میروند)...-

ای فلک سر گشته ی اهل فنا کردی مرا      از چمن انداختی ، از جون جدا کردی مرا 

ای فلک رحمی نکردی بر من واحوال من       از چمن انداختی    از جان (جون) جدا کردی مرا .---

گرموزچنین روز خبر می داشتم     دیدار زدیدار تو کی بر می داشتم     کی میگذاشتم که دیده بر خاک نهی     

خاک قدمت به دیده بر می داشتم ...--     در مرگ جوان خوانند:

جوان بودی که نخل تور (=ترا) ببستند     جوانهای دگر در غم نشستند       جوان بودی زخود بهره ندیدی     

 به صد خسرت سرخاکت ببستند...--

در مرگ مادر :مادر که مرا بناز می داشت برفت   غم بر دل مو رونمی داشت برفت 

آنکس که مرا به غم نمی تونست دید     بر اسب اجل نشست وچون باد برفت ..--

دیدی که چه شد طالع فیروزم     دیدی که بکام دشمنان شد روزم     مو جامه ی شب رنگ نمی پوسیدم     از جامه ی شب رنگ بتر شد روزم .--

چه طالع بود یارب طالع مو     دراین دنیا چه اومدبر سر مو        همان ابری که از دریا بر  اومد   

نبارید تا نیومد بر سر مو (من).---

 قدت شمشاد وناخنها قلم بود        دراین ایام سوگ تو ستم بود    دراین موقع که گلها گشته نمناک

قد شمشاد تو افتاده بر خاک.--در مرگ برادر خوانند:

هرکس که برادر عزیزی دارد      در نقره نشونده که عقیقی دارد          هر کس که ندارد زقیامت خبری 

از روی دلم نشانه ای بر دارد ....---

در خاک تویی وبر سر خاک منم      بی غم تویی ، به غم گرفتار منم       تو تکیه به جای جاودانی زده ای 

با طعنه ی دشمنان گرفتار منم ...--

گر طالع بر قرار می بود مرا     با شهر کسان چه کار می بود مرا ؟    با شهر کسان وبا دیار مردم    

در خانه ی ما قرار می بود مرا..--

سرت بر دار تا رویت ببینم     کمند طاق ابرویت ببینم      کمند طاق ابرو گرد گرفته    به دستمال کتان گردش بگریرم...--

در مجلس عزا خوانند : ای تشنه لب تو طاقت خنجرنداشتی      گویا غریب بودی ومادر نداشتی 

غسلت که دادکفنت را که برید ودوخت         بر حالت غریبی تو  آیا دل که سوخت ؟..---

فراق رنگ مرا هم چو کهربا کرده    رفیق روز وشبم را زمن جدا کرده      اگر به ملک غریبی به هم رسیم روزی 

ببین که داغ جدایی به من چها کرده ؟..--

تابستونه بر لب بومت خواهم     برسبزه وبر آب روانت خواهم     بر سبزه وبر آب روان جای تو نیست 

برخیز وبیا که میون همسرونت (همسن وسال تو)خواهم ..---تابستونه وعالم اورده خوشی      

از چوبک تر چه غنچه ها بر جوشید       هردم همگی سرخ وسفید می پوشند      مواز غم تو شال سیاه خم پوشید (خواهم پوشید )------

شبهای دراز که ناله ی زار کنم (کنیم)       چون مار گزیده روی به دیوار کنم       مردم گویند که ناله ی زار تو چیست؟      ما(مو) ناله ی زار برای غمخوار کنم...--

ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما       روشن کردی(کردید) خونه وکاشانه ی ما 

شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت         هرجا که قدم گذاردی (گذاردید) بر دیده ی ما ..--

بر کنده شده سنگ سر صفه ی ما      بر کنده شده سلام  هر روزه ی ما      اونی که مو هرروز وصباح می دیدم      برکنده شده دیدار هر روزه ی مو(ما)..---

چه می بود گر فلک در مانده می بود          به روی آدمی شرمنده می بود       چه می بود آدمی مثل گیاهی گهی می مردو گاهی هم زنده می بود ...--

ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست     بیداد کری پیشه ی دیرینه ی توست 

 ای  خاک اگر سینه ی تو بشکافند        صد در گران بها که در سینه ی توست .....

 

 

 

 

 

 

ازغم چه کنم که این دلم پردرده        رنگم چو حنا وگونه ی موزرده     چرخ همه همسران مو در گرده چرخ من بی چاره چنین ناگرده (در گردش نیست)..-

افسوسکه مرگ بی خبر میآید       پیمانه که پرشود اجل می آید      هر نیک وبدی که می کنیم در دنیا 

فردای قیومت(قیامت) به نظر میآید ..

چه شد آنکس که با مو مهربون بود       چو چتری بر سر مو سایه بان بود     چو چتر افتاد ومو تنها بموندم 

چو چوب خشک در صحرا بموندم...--

جوانو(جوانان) زار میرند زار میرند       به گل مونند (مانند) که بر گلزار میرند     به گل مانند چو گلهای صباحی

 بصدحسرت بزیر خاک میرند (میروند)...-

ای فلک سر گشته ی اهل فنا کردی مرا      از چمن انداختی ، از جون جدا کردی مرا 

ای فلک رحمی نکردی بر من واحوال من       از چمن انداختی    از جان (جون)جدا کردی مرا .---

گرموزچنین روز خبر می داشتم     دبدار زدیار تو کی بر می داشتم     کی میگذاشتم که دیده بر خاک نهی     

خاک قدمت به دیده بر می راشتم ...--     در مرگ جوان خوانندک

جوان بودی که نخل تور (=ترا) ببستند     جوانهای دگر در غم نشستند       جوان بودی زخود بهره ندیدی     

 به صد خسرت سرخاکت ببستند...--

در مرگ مادر :مادر که مرا بناز می داشن برفت   غم بر دل مو رونمی داشت برفت 

آنکس که مرا به غم نمی تونست دید     بر اسب اجل نشست وچون باد برفت ..--

دیدی که چه شد طالع فیروزم     دیدی که بکام دشمنان شد روزم     مو جامه ی شب رنگ نمی پوسیدم     از جامه ی شب رنگ بتر شد روزم .--

چه طالع بود یارب طالع مو     دراین دنیا چه اومدبر سر مو        همان ابری که از دریا بر  اومد   

نبارید تا نیومد بر سر مو (من).---

 قدت شمشاد وناخنها قلم بود        دراین ایام سوگ تو ستم بود    دراین موقع که گلها گشته نمناک

قد شمشاد تو افتاده بر خاک.--در مرگ برادر خوانند:

هرکس که برادر عزیزی دارد      در نقره نشونده که عقیقی دارد          هر کس که ندارد زقیامت خبری 

از رویدلم نشانه ای بر دارد ....---

در خاک تویی وبر سر خاک منم      بی غم تویی ، به غم گرفتار منم       تو تکیه به جای جاودانی زده ای 

با طعنه ی دشمنان گرفتار منم ...--

گر طالع بر قرار می بود مرا     با شهر کسان چه کار می بود مرا ؟    با شهر کسان وبا دیار مردم    

در خانه ی ما قرار می بود مرا..--

سرت بر دار تا رویت ببینم     کمند طاق ابرویت ببینم      کمند طاق ابرو گرد گرفته    به دسمال کتان گردش بگریرم...--

در مجلس عزا خوانند : ای تشنه لب تو طاقت خنجرنداشتی      گویا غریب بودی ومادر نداشتی 

غسلت که دادکفنت را که برید ودوخت         بر حالت غریبی تو  آیا دل که سوخت ؟..---

فراق رنگ مرا هم چو کهربا کرده    رفیق روز وشبم را زمن جدا کرده      اگر به ملک غریبی به هم رسیم روزی 

ببین که داغ جدایی به من چها کرده ؟..--

تابستونه بر لب بومت خواهم     برشبزه وبر آب روانت خواهم     بر سبزه وبر آب روان جای تو نیست 

برخیز وبیا که میون همسرونت (همسن وسال تو)خواهم ..---تابستونه وعالم اورده خوشی      

از چوبک تر چه غنچه ها بر جوشید       هردم همگی سرخ وسفید می پوشند      مواز غم تو شال ساه خم پوشید (خواهم پوشید )------

شبهای دراز که ناله ی زار کنم (کنیم)       چون مار گزیده روی به دیوار کنم       مردم گویند که ناله ی زار تو چیست؟      ما(مو) ناله ی زار برای غمخوار کنم...--

ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما       روشن گدی(کردید) خونه وکاشانه ی ما 

شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت         هرجا که قدم گذاردی (گذاردید) بر دیده ی ما ..--

بر کنده شده سنگ سر صفه ی ما      بر کنده شده سلام  هر روزه ی ما      اونی که مو هرروز وصباح می دیدم      برکنده شده دیدار هر روزه ی مو(ما)..---

چه می بود گر فلک در مانده می بود          به روی آدمی شرمنده می بود       چه می بود آدمی مثل گیاهی گهی می مرد کهی هم زنده می بود ...--

ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست     بیداد کری پیشه ی دیرینه ی توست 

 ای  خاک اگر سینه ی تو بشکافند        صد در گران بها که در سینه ی توست .....

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید:

تو ای برادر با جان ودل برابر من    بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من      بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر     بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم     هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم 

هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است       هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است ---

زمانه رخت سیه باز در برم نکند      خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری )

چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم  یا محروم  حسینم    کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم          به کهنه جامه ای کردی قناعت   یا مظلوم حسینم یا محروم  حیبنم  چرا آن کهته را در بر نداری   یا مظلوم حسینم  یا محروم حسینم   ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم    نسب گویا زپیغمبر نداری   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت   یا مظلوم حسینم  یا محروم حسینم     چرا انگشت وانگشتر نداری   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن  یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم       مگر مهری تو با خواهر نداری  یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم    مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم     مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم--

اگر کشتند چرا آبش ندادند    یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم     گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم---   

 یقین دانم که در دل آرزویی  یامظلوم حسینم یا محروم خسینم    بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------ادامه نواخواخوانی در مجالس ماتم وعزا :بصد خاری بزرگ کردم درختی        که در سایه ش نشینم گاه و وقتی       شمال اومه درخت از ریشه بر کند     بسوزه این چنین طالع وبختی .

ای چرخ فلک چرا چنینم کردی   بر سنگ زدی نگین نگینم کردیدر اول عمر خود ندیدم خوبی  

در آخر عمر گوشه نشینم کردی-          غربت خراب ومو خراب غربت    مو گوشه نشین آفتاب غربت 

شا الله که بهدر نیایه آب از غربت        تا مو نکشم جور وجفا از غربت ---

در غریبی ناله کردم هیچ کس یادم نکرد    در قفس جون دادم و صیاد آزادم نکردم 

همتی میخواستم از گردش چرخ فلک    چرخ بی همت خرابم کرد وآزادم نکرد.---

آن جا که غریب ناله ی زار کند     آنجاکه غریب رو ی به دیوار کند       آنجا که غریب شربت آبی طلبد      مادر نبود که گریه بسیار کند .--

آنجا نبدم (نبودم ) که نقره پاشون کنم          آن جا نبدم که جون ره قر بون کنم       

آندم که که تو بار سفر می بستی      مو خود بکشم، توره پشیمان کنم .-- الهی در غریبی کس نمیره فراق راه دور هیچ کس نبینه     فراق راه دوری که مو دیدم       مسلمان نشنوه ، کافر نبینه .--

زدست مرگ بی کس مونده یم ما      چو مجنون ستم کش مونده یم ما     زدست مرگهای ناگهانی    به خاک پای هر کس مونده یم ما .---

یارب چه مشد ( می شد) مرگ برادر نمبد(نمی بود )       این شال عزا بر سر خواهر نم بد

یارب چه مشد که خواهرو می مردند     این داغ گرون بر دل خواهر نمبد  (نمی بود ).--

ما اومده یم باز که احوال بپرس   م احوال جدایی وشب تار بپرسم (بپرسیم)

چونید زغمها وچون مب اشید احوال شمامونس وغم خوار بپرسم .--

چنو ناله مکن که جون ندارم      توانای ناله ی سوزو ندارم     چنو بارون غم باریده بر دل     که مو درد توره درمون ندارم .--

بیا تا ما وتو همراز باشم ( باشیم)      چو کفتر در گلوی چاه باشم       اگر کفتر نناله   ما بنالم 

زحال یک دگر آگاه باشم .--

درد دل خواهرو چنین می باشه    باداغ وفراق هم نسین می باشه     باداغ وفراق و با غم واندیشه  تا روز قیامت این چنین می باشه ...---

شما که اومدی (اومدید)پرسی که چونم           چوگلهای بنفشه غرق خونم (خونیم )

چو لاله داغ دارم بر دل خود     چو گلهای بنفشه سر نگونم (سر نگونیم)..-

آن گل که کشید خطبر دیوار خونه      بگفتا موروم این خط بمونه    اگر قومو(قومان) بیایند احوال پرسند      بگو بگریخت  از دست زمونه (زمانه ).---

ارب چه کنم که این دلم پردرده        رنگم چو حنا وگونه ی موزرده     چرخ همه همسران مو در گرده چرخ من بی چاره چنین ناگرده (در گردش نیست)..-

افسوسکه مرگ بی خبر میآید       پیمانه که پرشود اجلمی آید      هر نیک وبدی که می کنیم در دنی 

فردای قیومت(قیامت) به نظر میآید ..

چه شد آنکس که با مو مهربون بود       چو چتری بر سر مو سایه بان بود     چو چتر افتاد ومو تنها بموندم 

چو چوب خشک در صحرا بموندم...--

جوانو(جوانان) زار میرند زار میرند       به گل مونند (مانند) که بر گلزار میرند     به گل مانند چو گلهای صباحی

 بصدحسرت بزیر خاک میرند (میروند)...-

ای فلک سر گشته ی اهل فنا کردی مرا      از چمن انداختی ، از جون جدا کردی مرا 

ای فلک رحمی نکردی بر من واحوال من       از چمن انداختی    از جان (جون9 جدا کردی مرا .---

گموزچنین روز خبر می داشتم     دبدار زدیار تو کی بر می داشتم     کی میگذاشتم که دیده بر خاک نهی     

خاک قدمت به دیده بر می راشتم ...--     در مرگ جوان خوانندک

جوان بودی که نخل تور (=ترا) ببستند     جوانهای دگر در غم نشستند       جوان بودی زخود بهره ندیدی     

 به صد خسرت سرخاکت ببستند...--

در مرگ مادر :مادر که مرا بناز می داشن برفت   غم بر دل مو رونمی داشت برفت 

آنکس که مرا به غم نمی تونست دید     بر اسب اجل نشست وچون باد برفت ..--

دیدی که چه شد طالع فیروزم     دیدی که بکام دشمنان شد روزم     مو جامه ی شب رنگ نمی پوسیدم     از جامه ی شب رنگ بتر شد روزم .--

چه طالع بود یارب طالع مو     دراین دنیا چه اومدبر سر مو        همان ابری که از دریا بر  اومد   

نبارید تا نیومد بر سر مو (من).---

 قدت شمشاد وناخنها قلم بود        دراین ایام سوگ تو ستم بود    دراین موقع که گلها گشته نمناک

قد شمشاد تو افتاده بر خاک.--در مرگ برادر خوانند:

هرکس که برادر عزیزی دارد      در نقره نشونده که عقیقی دارد          هر کس که ندارد زقیامت خبری 

از رویدلم نشانه ای بر دارد ....---

در خاک تویی وبر سر خاک منم      بی غم تویی ، به غم گرفتار منم       تو تکیه به جای جاودانی زده ای 

با طعنه ی دشمنان گرفتار منم ...--

گر طالع بر قرار می بود مرا     با شهر کسان چه کار می بود مرا ؟    با شهر کسان وبا دیار مردم    

در خانه ی ما قرار می بود مرا..--

سرت بر دار تا رویت ببینم     کمند طاق ابرویت ببینم      کمند طاق ابرو گرد گرفته    به دسمال کتان گردش بگریرم...--

در مجلس عزا خوانند : ای تشنه لب تو طاقت خنجرنداشتی      گویا غریب بودی ومادر نداشتی 

غسلت که دادکفنت را که برید ودوخت         بر حالت غریبی تو  آیا دل که سوخت ؟..---

فراق رنگ مرا هم چو کهربا کرده    رفیق روز وشبم را زمن جدا کرده      اگر به ملک غریبی به هم رسیم روزی 

ببین که داغ جدایی به من چها کرده ؟..--

تابستونه بر لب بومت خواهم     برشبزه وبر آب روانت خواهم     بر سبزه وبر آب روان جای تو نیست 

برخیز وبیا که میون همسرونت (همسن وسال تو)خواهم ..---تابستونه وعالم اورده خوشی      

از چوبک تر چه غنچه ها بر جوشید       هردم همگی سرخ وسفید می پوشند      مواز غم تو شال ساه خم پوشید (خواهم پوشید )------

شبهای دراز که ناله ی زار کنم (کنیم)       چون مار گزیده روی به دیوار کنم       مردم گویند که ناله ی زار تو چیست؟      ما(مو) ناله ی زار برای غمخوار کنم...--

ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما       روشن گدی(کردید) خونه وکاشانه ی ما 

شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت         هرجا که قدم گذاردی (گذاردید) بر دیده ی ما ..--

بر کنده شده سنگ سر صفه ی ما      بر کنده شده سلام  هر روزه ی ما      اونی که مو هرروز وصباح می دیدم      برکنده شده دیدار هر روزه ی مو(ما)..---

چه می بود گر فلک در مانده می بود          به روی آدمی شرمنده می بود       چه می بود آدمی مثل گیاهی گهی می مرد کهی هم زنده می بود ...--

ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست     بیداد کری پیشه ی دیرینه ی توست 

 ای  خاک اگر سینه ی تو بشکافند        صد در گران بها که در سینه ی توست .....

 

 

 

 

 

 

ارب چه کنم که این دلم پردرده        رنگم چو حنا وگونه ی موزرده     چرخ همه همسران مو در گرده چرخ من بی چاره چنین ناگرده (در گردش نیست)..-

افسوسکه مرگ بی خبر میآید       پیمانه که پرشود اجلمی آید      هر نیک وبدی که می کنیم در دنی 

فردای قیومت(قیامت) به نظر میآید ..

چه شد آنکس که با مو مهربون بود       چو چتری بر سر مو سایه بان بود     چو چتر افتاد ومو تنها بموندم 

چو چوب خشک در صحرا بموندم...--

جوانو(جوانان) زار میرند زار میرند       به گل مونند (مانند) که بر گلزار میرند     به گل مانند چو گلهای صباحی

 بصدحسرت بزیر خاک میرند (میروند)...-

ای فلک سر گشته ی اهل فنا کردی مرا      از چمن انداختی ، از جون جدا کردی مرا 

ای فلک رحمی نکردی بر من واحوال من       از چمن انداختی    از جان (جون9 جدا کردی مرا .---

گموزچنین روز خبر می داشتم     دبدار زدیار تو کی بر می داشتم     کی میگذاشتم که دیده بر خاک نهی     

خاک قدمت به دیده بر می راشتم ...--     در مرگ جوان خوانندک

جوان بودی که نخل تور (=ترا) ببستند     جوانهای دگر در غم نشستند       جوان بودی زخود بهره ندیدی     

 به صد خسرت سرخاکت ببستند...--

در مرگ مادر :مادر که مرا بناز می داشن برفت   غم بر دل مو رونمی داشت برفت 

آنکس که مرا به غم نمی تونست دید     بر اسب اجل نشست وچون باد برفت ..--

دیدی که چه شد طالع فیروزم     دیدی که بکام دشمنان شد روزم     مو جامه ی شب رنگ نمی پوسیدم     از جامه ی شب رنگ بتر شد روزم .--

چه طالع بود یارب طالع مو     دراین دنیا چه اومدبر سر مو        همان ابری که از دریا بر  اومد   

نبارید تا نیومد بر سر مو (من).---

 قدت شمشاد وناخنها قلم بود        دراین ایام سوگ تو ستم بود    دراین موقع که گلها گشته نمناک

قد شمشاد تو افتاده بر خاک.--در مرگ برادر خوانند:

هرکس که برادر عزیزی دارد      در نقره نشونده که عقیقی دارد          هر کس که ندارد زقیامت خبری 

از رویدلم نشانه ای بر دارد ....---

در خاک تویی وبر سر خاک منم      بی غم تویی ، به غم گرفتار منم       تو تکیه به جای جاودانی زده ای 

با طعنه ی دشمنان گرفتار منم ...--

گر طالع بر قرار می بود مرا     با شهر کسان چه کار می بود مرا ؟    با شهر کسان وبا دیار مردم    

در خانه ی ما قرار می بود مرا..--

سرت بر دار تا رویت ببینم     کمند طاق ابرویت ببینم      کمند طاق ابرو گرد گرفته    به دسمال کتان گردش بگریرم...--

در مجلس عزا خوانند : ای تشنه لب تو طاقت خنجرنداشتی      گویا غریب بودی ومادر نداشتی 

غسلت که دادکفنت را که برید ودوخت         بر حالت غریبی تو  آیا دل که سوخت ؟..---

فراق رنگ مرا هم چو کهربا کرده    رفیق روز وشبم را زمن جدا کرده      اگر به ملک غریبی به هم رسیم روزی 

ببین که داغ جدایی به من چها کرده ؟..--

تابستونه بر لب بومت خواهم     برشبزه وبر آب روانت خواهم     بر سبزه وبر آب روان جای تو نیست 

برخیز وبیا که میون همسرونت (همسن وسال تو)خواهم ..---تابستونه وعالم اورده خوشی      

از چوبک تر چه غنچه ها بر جوشید       هردم همگی سرخ وسفید می پوشند      مواز غم تو شال ساه خم پوشید (خواهم پوشید )------

شبهای دراز که ناله ی زار کنم (کنیم)       چون مار گزیده روی به دیوار کنم       مردم گویند که ناله ی زار تو چیست؟      ما(مو) ناله ی زار برای غمخوار کنم...--

ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما       روشن گدی(کردید) خونه وکاشانه ی ما 

شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت         هرجا که قدم گذاردی (گذاردید) بر دیده ی ما ..--

بر کنده شده سنگ سر صفه ی ما      بر کنده شده سلام  هر روزه ی ما      اونی که مو هرروز وصباح می دیدم      برکنده شده دیدار هر روزه ی مو(ما)..---

چه می بود گر فلک در مانده می بود          به روی آدمی شرمنده می بود       چه می بود آدمی مثل گیاهی گهی می مرد کهی هم زنده می بود ...--

ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست     بیداد کری پیشه ی دیرینه ی توست 

 ای  خاک اگر سینه ی تو بشکافند        صد در گران بها که در سینه ی توست .....

 

 

 

 

 

 وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است  همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت  گو با صدای بلند وسوزان  شعر زیر را می خواند :ای چرخ  چه خانه ها که ویرا ن کردی       در ملک بدن تو غارت جان کردی 

هردانه ی قیمتی که آمد به جان          بردی توبزیر خاک پنهان کردی     یا می خواند : 

چه شد که ای گل من  این چنین تو پژمردی      چراغ محفل من از چه زود افسردی ؟

مگر بخواب چه دیدی که لب فرو بستی     دل شکسته ی مارا دو باره بشکستی 

یکی از نزدیکان صاحب عزا جواب میداد باصدای بلند وسوزان :    

 ای دوستان به مجلس ماتم خوش آمدید         مستو فیان دایره ی غم خوش آمدید 

اجر شما بروز جزا می دهدحسین               با حوریان ،خدیجه ومریم خوش امدید          وباز فرد اول یعنی  تسلیت گو اشعار دیکری  مناسب عزا می خواندو ویکی از صاحبان عزا پاسخ مناسب می داد  وسپس تازه واردین اخلاص  وفاتحه سر می کرد ومثلامی گفت : الحکم  للله تعالی یا می گفت : ارواح روح مومنین  ومومنات مسلمین ومسلمات کافه وعامه ی اهل ایمان ذکورا اناثا شیخا شابا با ارواح اموات جمع حاضر الخصوص روح نورفته ی تازه گذشته مرحوم مغفورملا علی را از روح پاک شهدای دشت کربلا متبرک گردانیده یکبار فاتحه الکتاب وثلاثه الاخلاص  والصلوات .آنگاه همه افرادا فاتحه وسه  بار سوره اخلاص رامی خواندند ووقتی تسلیت گو مطمِءن می شد که همه اخلاص خوانده اند خطاب  با صاحبان عزا می گفت : خداوند رحمت کناد خداوند بیامرزد خداوند به شما صبر بدهد وصاحب عزا چاسخ می داد :گویا بحق باشید، زحمت کشیدید، خوش آمدید، قدم بر چشم ما نهادیدف صفا اوردید .

 خدااموات ورفتگان شماراهم بیامرزدخداوند به شما طول عمر بدهد....     واما در مجلس زنانه هم غوغایی بر پابود وهریک از زنان که واردمی شدند وبه زن ویا دختر خانواده می رسیدند نواهایی متناسب با کسی که در گذشته وهم چنین متاسب با نسبتی که با شخص متوفی داشتند ویا اینکه مرده مادر بوده یا  پدرخانواده بوده یا  اینک جوان بوده ویادختر بوده ویا پسر جوان بوده با در نظر گرفتن همه ی این جوانب  نوا یی  مناسب  آن احوال می خواندندکه ذیلا مشاهده خواهید ومادر خانواده یا خواهر شخص متوفی پاسخی مناسب با نوای خوانده شده می دادکه در اشعار ذیل نمونه های آن به خوانندگان  تقدیم می گردد مثلا تازه وارد می خواند :

درآن خانه که مادر ناله می کرد        شکایت با گلای  لاله می کرد       سر بالین خود هیچ کس نمی دید   به صد حسرت  گریبون پاره می کرد     .وصاحب عزاپاسخ می داد :  ای دوست خوش امدی (امدید) صفا آوردی

صد خدمت شایسته بجا آوردی         صد رحمت و آفرین براین عقل شما      امروز بزرگتری بجا آوردی !

در اخرین وداع با میتی که غسل داده شده واماده حرکت بسوی قبرستان می باشد زنان ویا دختران متوفی میخوانند :فلک چو طرح جدایی میون ما انداخت      ببین ترا بکجا ومرا کجاانداخت 

تورا به کنج لحد ومرا به خانه ی غم          که سنگ  تفرقه آخر میون ماانداخت    یا می خواندند:

ببردند گل ، گل از گلخانه بردند     گل مارا به غسالخانه بردند         دمی که آب وکافورش بریزند

رمق از پا ونور از خانه بردند  واما برگردیم به نواهای زنانه در مجلس عزا  

از زبان دخترکه مادرش مرده : مادرمایم وجون مادر مایم     مو  چایی خور(خودرا) زدست مادر مایم 

دوستو (دوستان) همگی بحال مو میگریند       مو چایی خور زدست مادر مایم (می خواهم)

راه اومده یم تموم راه اومده یم      ای(این)راه تمو م سنگ وسخال اومده یم    پنداشتم که مادرم بر جایه 

 حالا که نیه (نیست) مو به چه کار امده یم (امده ام )

یک نیم دلم کباب ویک نیم خراب          یک نیم بسوخت زداغ ونیمی زفراق     گر داغ وفراق هردو بیایند بر مو     از داغ ننالم که بسوختم زفراق 

پیشون سرا گرد وغبار آورده       چار گوشه ی سرا بنفشه بار آورده          دیدار که هر صبح ومسا می دیدم

 امروز خدا زمو زوال آورده    

 ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما      روشن کردی خونه ی ویرونه ی ما     

شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت        هرجاکه قدم گزاردی بر دیده ی ما 

 ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست    بی داد گری پیشه ی دیرینه ی توست  ای خاک اگر سینه ی  تو بشکافند      صد گوهر قیمتی که در سینه ی توست 

 ماغمزده ها زکربلا می آیم( می اییم)    پوشیده سیاه به هر عزا می آیم ( میآییم)

 ما غمزره هاحسین را ناداریم ( بگذاردم)        آیابه چه رو زکربلامی آیم 

 در مرگ برادر از زبان خواهر :هرکس که برادر عزیزی دارد         در نقره نشونده که عقیقی دارد 

هرکس که ندارد زقیامت خبری         ازروی دلم نشانه ای بر دارد 

در خاک تویی وبر سر خاک مویم (منم)       بی غم تویی به غم گرفتار مویم ( منم)

تو تکیه بجای جاودانی زده ای              با طعنه ی دشمنان گرفتار مویم ( منم )

آیم بسر خاک تو روزی صد وبیست     خشتون ( خشتهای)  سر لحد بحالم مگریست ( می گریست )

گر از تو بپرسند سر خاکت کیست ؟       خود می دانی که سوخته ی زار تو ، کیست ؟

فلک کورشی (شوی)که کور کردی چراغم     ببردی بلبل خوش خوان باغم 

ببردی بلبلم زندان نمودی                 دگر بلبل نمی خواند به باغم 

آن خواهر دلکباب مو خواهم بود        بنشسته به درد وداغ مو خواهم بود 

 غمهای جهان وجملگی بر دل مو               آن سوخته ی نامراد مو خواهم بود 

یارب چه مشد ( می شد ) مرگ برادر نمبود(نمی بود)     این شال عزا بر سر خواهر نمبود

یارب چه مشد که خواهرو( خواهران ) می مردند          این داغ گران بر دل خواهر نمبود(نمی بود)

 مرا باور نمی آید که ماه از آسمان رفته      مرا باور نمیآید که خورشید از جهان رفته      

از آن ماه واز ان ابرو  از ان محراب پیشانی          مراباور نمی آید عزیزم از میان رفته 

مادر که مرا بناز می داشت برفت                     غم بر  دل مو روا نمی داشت برفت 

آن کس که مرا به غم نمی تونست دید     بر اسب اجل نشست ودچون باده برفت 

 همی نالم که مادر در برم نیست         شکوه سایه ی او بر سرم نیست 

مراگردولت عالم ببخشند.       برابر با نگاه مادرم نیست

نوحه های دسته جمعی که در مجلس زنانه یک خانم ذاکر اهل بیت می خواند وهمه ی زنان حاضردر مجلس دسته جمعی یا با دو دست برسد می زنند ویا بادودست به سینه می زنند وبه این کارسروازدن ویا برسرزدن وسر واکرون می گویند  بعداز هر بیت یا بعد از هردو بیت یک عبارت به عنوان:میان بندتوسط همه حاضرین تکرار می شود مثل:واویلا صدواویلا:

چون دید جوان گل عذارش      اکبر خلف بزدگوارش.    قامت به لباس رزم آراست

رخصت زپدر گرفت وبرخاست.   واویلاصدواویلا

بردامن او بزار آویخت   ازدیده بجای اشک خون ریخت.    فرمود که ای عزیزمادر.  بنشین تودمی ای علی اکبر  واویلا صد واویلا...

تا شانه کشم به کاکل تو     شویم به گلاب سنبل تو.    پنهان نظری به مادر انداخت.    تا باردگر به سرمه ی ناز.     چشمی که نهان بود نگاهش    چون طالع خود کنم سیاهش- ای اکبر تاجدار مادر   ای یوسف گل عذار مادر  واویلاصد واویلا

زانروزکه شیر خواره بودی.  زینت ده گهواره بودی   شب تا به سحر نیارمیدم درپای تو رنجها کشیدم   که امروز تو بدستگیری من   باشی تو عصای پیری من   من هم به شب عروسی تو       آیم به دیده بوسی تو    واویلا صد واویلا---

دربزم تو عون پاگذارد    مسلم به کفت حنا گذارد      در حجله سکینه خواهر تو    آیینه نهد برابر تو   در حجله تو چون قرار گیری.   باب تو جوان شود به پیری    آخر به تنت به نامرادی   گردیده کفن قبای شادی   اکنون چه کنم سرور گویم یا گریم ورودرود گویم -   واویلا صد واویلا.......

پدرم رفتی وچون شمع تو خاموش شدی.    ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی

خانه را نوری اگر بودزرخسار تو بود      ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی----

پنهان بخاک گشته چو قدرسای تو        غمگین مباش در دل ما هست جای تو

ازمرگ ناگهانیت ای مهربان پدر       بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو----

حیف از توای پدر که شدی هم نشین خاک.     زیراکه جایگاه تو بر دیدگان ماست

عمرت به نیک نامی ومهر ووفا گذشت        یادت همیشه دردل وروح وروان ماست---

پدرجان یاد ان شبها که مارا شمع جان بودی      میان ناامیدیها امید جاودان بودی

برایت زندگانی گرچه یکسررنج وسختی بود     بنازم همتت بابا که تا بودی صبورومهربان بودی----

چهل روز گذشت پدر که جمالت ندیده ایم.         دیگر گلی زباغ وصالت نچیده ایم 

صد سال اگر بگذرد از فراق تو        ما از فراق ودوری تو قد خمیده ایم----

نوحه دسته جمعی که در مجلس زنانه می خوانند وهمه ی افراد برسریا برسینه میزنند وبه عمل انها سر وازدن می گویند که با شوروشین خاصی همراه است وعبارت :کربلا یا کربلا یا کربلا -بعد از هر بیت توسط زنان حاضر ضمن برسرزدن ویا برسینه زدن تکرار می گرددوبقول اهل محل پی خوانی دسته جمعی می شود:ازکجا می آیی ای مرغ حزین    ازچه نالانی چنین ای دلغمین؟

کربلا یاکربلا یاکربلا.---خود چه گویم ای علیل بینوا     میرسم از سرزمین کربلا.  کربلا یا کربلا یاکربلا--- ای زبان بسته دلت محزون چیست ؟ میچکد ازبالهایت خون زکیست؟ کربلا یا کربلا یا کربلا.---لال گردم لال ای حسرت نصیب

باشد این خون، خون حلقوم غریب     کربلا یا کربلا یاکربلا  ---   زود بر گونامش ای خونین جگر   چون که میدارم غریبی در سفر   نام او باشد مقتول سنین      باب زارش شاه بی لشکر حسین-   کدبلا یا کربلا یا کربلا----    باز گو از اکبر شیرین سخن.     کی بیایددروطن دنبال من

کربلا یا کربایا کربلا.      خاک بر سر کن که اکبر کشته شد      از جفا شبه پیمبر کشته شد کربلا یا کربلا یا کربلا.      باز گو از قاسم ودامادیش.    ازحنا بندان وعیش وشادیش. کربلا یا کربلا یا کربلا.عیش قاسم شد مبدل با عزا.    بستهشد ازخون حنا بردست وپا   کربلا یاکربلا یا کربلا.   باز گو میر علمدارم چه شد      شش برادر یار وغمخوارم چه شد.     قطع شد دست علمدار حسین.      کشته شد یاران به صد افغان وشین.  کربلا یا کربلا یا کربلا    

باز گو از عمه ه وخواهرانم ای صغیر.   عزتی دارند یا خوار وذلیل؟ کربلایاکربلا یاکربلا. عمه ها وخواهرانت  خوار وزار      چون اسیران فلک در زنگبار   

کربلا یا کربلا یا کربلا.....نوحه دیگر ویژه مجلس زنانهکه در ماتم افرتد خوانده می شد ذیلا به نگارش میآید:حسینم واحسینم واحسینم----

بیاد آمد مرا از حال زینب.   بسوزد دل بر آن احوال زینب.       حسینم واحسینم واحسینم       زداغ نوجوان شاهزاده اکبر   کمان شد قامت رعنای زینب حسینم واحسینم واحسینم      زداغ قاسم ودامادی او.    سفید گردیده گیسوهای زینب حسینم واحسینم واحسینم.  زداغاکبر شیرین زبانش   بسوخته هم پر وهم بال زینب    حسینم واحسینم واحسینم.     فلک بر هم زدی سامان زینب.   خرابه کردی آخر جای زینب     حسینم واحسینم واحسینم.     بشامش بردی ودادی به دشمن       چه می خواهی فلک از جان زینب.    حسینم واحسینم واحسینم.

که زینب طالع بر گشته دارد.    زدوران شش برادر کشته داردحسینم واحسینم واحسینم.     انیس بی کسان داد از جدایی      برادر داد وبیداداز جدایی

حسینم واحسینم واحسینم.  جدایی می کند بنیاد زینب      خدا بستان زدشمن داد زینب      حسینم واحسینم واحسینم. مسلمانان مرا زینب نخوانید.   مرا محنت کش دوران بخوانید.    حسینم واحسینم واحسینم.

بیا که از سفر برگشته زینب     بیا که بی برادر گشته زینب    حسینم واحسینم واحسینم.      بیا که زینبی بر جا نمانده.      زبس که گریه کرده جان سپرده حسینم واحسینم واحسینم...

اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید:

تو ای برادر با جان ودل برابر من    بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من      بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر     بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم     هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم 

هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است       هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است ---

زمانه رخت سیه باز در برم نکند      خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری )

چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم  یا محروم  حسینم    کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم          به کهنه جامه ای کردی قناعت   یا مظلوم حسینم یا محروم  حیبنم  چرا آن کهته را در بر نداری   یا مظلوم حسینم  یا محروم حسینم   ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم    نسب گویا زپیغمبر نداری   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت   یا مظلوم حسینم  یا محروم حسینم     چرا انگشت وانگشتر نداری   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن  یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم       مگر مهری تو با خواهر نداری  یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم    مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم     مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم--

اگر کشتند چرا آبش ندادند    یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم     گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم---   

 یقین دانم که در دل آرزویی  یامظلوم حسینم یا محروم خسینم    بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------ادامه نواخواخوانی در مجالس ماتم وعزا :بصد خاری بزرگ کردم درختی        که در سایه ش نشینم گاه و وقتی       شمال اومه درخت از ریشه بر کند     بسوزه این چنین طالع وبختی .

ای چرخ فلک چرا چنینم کردی   بر سنگ زدی نگین نگینم کردیدر اول عمر خود ندیدم خوبی  

در آخر عمر گوشه نشینم کردی-          غربت خراب ومو خراب غربت    مو گوشه نشین آفتاب غربت 

شا الله که بهدر نیایه آب از غربت        تا مو نکشم جور وجفا از غربت ---

در غریبی ناله کردم هیچ کس یادم نکرد    در قفس جون دادم و صیاد آزادم نکردم 

همتی میخواستم از گردش چرخ فلک    چرخ بی همت خرابم کرد وآزادم نکرد.---

آن جا که غریب ناله ی زار کند     آنجاکه غریب رو ی به دیوار کند       آنجا که غریب شربت آبی طلبد      مادر نبود که گریه بسیار کند .--

آنجا نبدم (نبودم ) که نقره پاشون کنم          آن جا نبدم که جون ره قر بون کنم       

آندم که که تو بار سفر می بستی      مو خود بکشم، توره پشیمان کنم .-- الهی در غریبی کس نمیره فراق راه دور هیچ کس نبینه     فراق راه دوری که مو دیدم       مسلمان نشنوه ، کافر نبینه .--

زدست مرگ بی کس مونده یم ما      چو مجنون ستم کش مونده یم ما     زدست مرگهای ناگهانی    به خاک پای هر کس مونده یم ما .---

یارب چه مشد ( می شد) مرگ برادر نمبد(نمی بود )       این شال عزا بر سر خواهر نم بد

یارب چه مشد که خواهرو می مردند     این داغ گرون بر دل خواهر نمبد  (نمی بود ).--

ما اومده یم باز که احوال بپرس   م احوال جدایی وشب تار بپرسم (بپرسیم)

چونید زغمها وچون مب اشید احوال شمامونس وغم خوار بپرسم .--

چنو ناله مکن که جون ندارم      توانای ناله ی سوزو ندارم     چنو بارون غم باریده بر دل     که مو درد توره درمون ندارم .--

بیا تا ما وتو همراز باشم ( باشیم)      چو کفتر در گلوی چاه باشم       اگر کفتر نناله   ما بنالم 

زحال یک دگر آگاه باشم .--

درد دل خواهرو چنین می باشه    باداغ وفراق هم نسین می باشه     باداغ وفراق و با غم واندیشه  تا روز قیامت این چنین می باشه ...---

شما که اومدی (اومدید)پرسی که چونم           چوگلهای بنفشه غرق خونم (خونیم )

چو لاله داغ دارم بر دل خود     چو گلهای بنفشه سر نگونم (سر نگونیم)..-

آن گل که کشید خطبر دیوار خونه      بگفتا موروم این خط بمونه    اگر قومو(قومان) بیایند احوال پرسند      بگو بگریخت  از دست زمونه (زمانه ).---

ارب چه کنم که این دلم پردرده        رنگم چو حنا وگونه ی موزرده     چرخ همه همسران مو در گرده چرخ من بی چاره چنین ناگرده (در گردش نیست)..-

افسوسکه مرگ بی خبر میآید       پیمانه که پرشود اجلمی آید      هر نیک وبدی که می کنیم در دنی 

فردای قیومت(قیامت) به نظر میآید ..

چه شد آنکس که با مو مهربون بود       چو چتری بر سر مو سایه بان بود     چو چتر افتاد ومو تنها بموندم 

چو چوب خشک در صحرا بموندم...--

جوانو(جوانان) زار میرند زار میرند       به گل مونند (مانند) که بر گلزار میرند     به گل مانند چو گلهای صباحی

 بصدحسرت بزیر خاک میرند (میروند)...-

ای فلک سر گشته ی اهل فنا کردی مرا      از چمن انداختی ، از جون جدا کردی مرا 

ای فلک رحمی نکردی بر من واحوال من       از چمن انداختی    از جان (جون) جدا کردی مرا .---

گموزچنین روز خبر می داشتم     دبدار زدیار تو کی بر می داشتم     کی میگذاشتم که دیده بر خاک نهی     

خاک قدمت به دیده بر می راشتم ...--     در مرگ جوان خوانندک

جوان بودی که نخل تور (=ترا) ببستند     جوانهای دگر در غم نشستند       جوان بودی زخود بهره ندیدی     

 به صد خسرت سرخاکت ببستند...--

در مرگ مادر :مادر که مرا بناز می داشن برفت   غم بر دل مو رونمی داشت برفت 

آنکس که مرا به غم نمی تونست دید     بر اسب اجل نشست وچون باد برفت ..--

دیدی که چه شد طالع فیروزم     دیدی که بکام دشمنان شد روزم     مو جامه ی شب رنگ نمی پوسیدم     از جامه ی شب رنگ بتر شد روزم .--

چه طالع بود یارب طالع مو     دراین دنیا چه اومدبر سر مو        همان ابری که از دریا بر  اومد   

نبارید تا نیومد بر سر مو (من).---

 قدت شمشاد وناخنها قلم بود        دراین ایام سوگ تو ستم بود    دراین موقع که گلها گشته نمناک

قد شمشاد تو افتاده بر خاک.--در مرگ برادر خوانند:

هرکس که برادر عزیزی دارد      در نقره نشونده که عقیقی دارد          هر کس که ندارد زقیامت خبری 

از رویدلم نشانه ای بر دارد ....---

در خاک تویی وبر سر خاک منم      بی غم تویی ، به غم گرفتار منم       تو تکیه به جای جاودانی زده ای 

با طعنه ی دشمنان گرفتار منم ...--

گر طالع بر قرار می بود مرا     با شهر کسان چه کار می بود مرا ؟    با شهر کسان وبا دیار مردم    

در خانه ی ما قرار می بود مرا..--

سرت بر دار تا رویت ببینم     کمند طاق ابرویت ببینم      کمند طاق ابرو گرد گرفته    به دسمال کتان گردش بگریرم...--

در مجلس عزا خوانند : ای تشنه لب تو طاقت خنجرنداشتی      گویا غریب بودی ومادر نداشتی 

غسلت که دادکفنت را که برید ودوخت         بر حالت غریبی تو  آیا دل که سوخت ؟..---

فراق رنگ مرا هم چو کهربا کرده    رفیق روز وشبم را زمن جدا کرده      اگر به ملک غریبی به هم رسیم روزی 

ببین که داغ جدایی به من چها کرده ؟..--

تابستونه بر لب بومت خواهم     برشبزه وبر آب روانت خواهم     بر سبزه وبر آب روان جای تو نیست 

برخیز وبیا که میون همسرونت (همسن وسال تو)خواهم ..---تابستونه وعالم اورده خوشی      

از چوبک تر چه غنچه ها بر جوشید       هردم همگی سرخ وسفید می پوشند      مواز غم تو شال ساه خم پوشید (خواهم پوشید )------

شبهای دراز که ناله ی زار کنم (کنیم)       چون مار گزیده روی به دیوار کنم       مردم گویند که ناله ی زار تو چیست؟      ما(مو) ناله ی زار برای غمخوار کنم...--

ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما       روشن گدی(کردید) خونه وکاشانه ی ما 

شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت         هرجا که قدم گذاردی (گذاردید) بر دیده ی ما ..--

بر کنده شده سنگ سر صفه ی ما      بر کنده شده سلام  هر روزه ی ما      اونی که مو هرروز وصباح می دیدم      برکنده شده دیدار هر روزه ی مو(ما)..---

چه می بود گر فلک در مانده می بود          به روی آدمی شرمنده می بود       چه می بود آدمی مثل گیاهی گهی می مرد کهی هم زنده می بود ...--

ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست     بیداد کری پیشه ی دیرینه ی توست 

 ای  خاک اگر سینه ی تو بشکافند        صد در گران بها که در سینه ی توست .....

 

 

 

 

 

 

ارب چه کنم که این دلم پردرده        رنگم چو حنا وگونه ی موزرده     چرخ همه همسران مو در گرده چرخ من بی چاره چنین ناگرده (در گردش نیست)..-

افسوسکه مرگ بی خبر میآید       پیمانه که پرشود اجلمی آید      هر نیک وبدی که می کنیم در دنی 

فردای قیومت(قیامت) به نظر میآید ..

چه شد آنکس که با مو مهربون بود       چو چتری بر سر مو سایه بان بود     چو چتر افتاد ومو تنها بموندم 

چو چوب خشک در صحرا بموندم...--

جوانو(جوانان) زار میرند زار میرند       به گل مونند (مانند) که بر گلزار میرند     به گل مانند چو گلهای صباحی

 بصدحسرت بزیر خاک میرند (میروند)...-

ای فلک سر گشته ی اهل فنا کردی مرا      از چمن انداختی ، از جون جدا کردی مرا 

ای فلک رحمی نکردی بر من واحوال من       از چمن انداختی    از جان (جون9 جدا کردی مرا .---

گموزچنین روز خبر می داشتم     دبدار زدیار تو کی بر می داشتم     کی میگذاشتم که دیده بر خاک نهی     

خاک قدمت به دیده بر می راشتم ...--     در مرگ جوان خوانندک

جوان بودی که نخل تور (=ترا) ببستند     جوانهای دگر در غم نشستند       جوان بودی زخود بهره ندیدی     

 به صد خسرت سرخاکت ببستند...--

در مرگ مادر :مادر که مرا بناز می داشن برفت   غم بر دل مو رونمی داشت برفت 

آنکس که مرا به غم نمی تونست دید     بر اسب اجل نشست وچون باد برفت ..--

دیدی که چه شد طالع فیروزم     دیدی که بکام دشمنان شد روزم     مو جامه ی شب رنگ نمی پوسیدم     از جامه ی شب رنگ بتر شد روزم .--

چه طالع بود یارب طالع مو     دراین دنیا چه اومدبر سر مو        همان ابری که از دریا بر  اومد   

نبارید تا نیومد بر سر مو (من).---

 قدت شمشاد وناخنها قلم بود        دراین ایام سوگ تو ستم بود    دراین موقع که گلها گشته نمناک

قد شمشاد تو افتاده بر خاک.--در مرگ برادر خوانند:

هرکس که برادر عزیزی دارد      در نقره نشونده که عقیقی دارد          هر کس که ندارد زقیامت خبری 

از رویدلم نشانه ای بر دارد ....---

در خاک تویی وبر سر خاک منم      بی غم تویی ، به غم گرفتار منم       تو تکیه به جای جاودانی زده ای 

با طعنه ی دشمنان گرفتار منم ...--

گر طالع بر قرار می بود مرا     با شهر کسان چه کار می بود مرا ؟    با شهر کسان وبا دیار مردم    

در خانه ی ما قرار می بود مرا..--

سرت بر دار تا رویت ببینم     کمند طاق ابرویت ببینم      کمند طاق ابرو گرد گرفته    به دسمال کتان گردش بگریرم...--

در مجلس عزا خوانند : ای تشنه لب تو طاقت خنجرنداشتی      گویا غریب بودی ومادر نداشتی 

غسلت که دادکفنت را که برید ودوخت         بر حالت غریبی تو  آیا دل که سوخت ؟..---

فراق رنگ مرا هم چو کهربا کرده    رفیق روز وشبم را زمن جدا کرده      اگر به ملک غریبی به هم رسیم روزی 

ببین که داغ جدایی به من چها کرده ؟..--

تابستونه بر لب بومت خواهم     برشبزه وبر آب روانت خواهم     بر سبزه وبر آب روان جای تو نیست 

برخیز وبیا که میون همسرونت (همسن وسال تو)خواهم ..---تابستونه وعالم اورده خوشی      

از چوبک تر چه غنچه ها بر جوشید       هردم همگی سرخ وسفید می پوشند      مواز غم تو شال ساه خم پوشید (خواهم پوشید )------

شبهای دراز که ناله ی زار کنم (کنیم)       چون مار گزیده روی به دیوار کنم       مردم گویند که ناله ی زار تو چیست؟      ما(مو) ناله ی زار برای غمخوار کنم...--

ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما       روشن گدی(کردید) خونه وکاشانه ی ما 

شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت         هرجا که قدم گذاردی (گذاردید) بر دیده ی ما ..--

بر کنده شده سنگ سر صفه ی ما      بر کنده شده سلام  هر روزه ی ما      اونی که مو هرروز وصباح می دیدم      برکنده شده دیدار هر روزه ی مو(ما)..---

چه می بود گر فلک در مانده می بود          به روی آدمی شرمنده می بود       چه می بود آدمی مثل گیاهی گهی می مرد کهی هم زنده می بود ...--

ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست     بیداد کری پیشه ی دیرینه ی توست 

 ای  خاک اگر سینه ی تو بشکافند        صد در گران بها که در سینه ی توست .....

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اما ادامه نواهای زنان روستای کوچ ذیلابه نگارش درمی آید:

تو ای برادر با جان ودل برابر من    بیا که مرگ حسن ریخت خاک بر سر من      بیا که شددل زینب زغصه ریش آخر     بیا که کرد معاویه کار خویش آخر ---- هنوز هجر نی آورد بفریادم     هنوز ماتم زهرا نرفته از یادم 

هنوز دیده ی خونبار در سراغ علی است       هنوز لاله ی دل داغدار داغ علی است ---

زمانه رخت سیه باز در برم نکند      خدا نکرده فلک بی برادرم نکند ------- یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم (بندبرگردان در نوحه زنانه زیر در مجالس ماتم وعزاداری )

چرابرتن برادر سرنداری یا مظلوم حسینم  یا محروم  حسینم    کفن در بر تو ای سرمر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم          به کهنه جامه ای کردی قناعت   یا مظلوم حسینم یا محروم  حیبنم  چرا آن کهته را در بر نداری   یا مظلوم حسینم  یا محروم حسینم   ---چرا جسمت میان آفتاب است یا مطلوم حسینم یا محروم حسینم    نسب گویا زپیغمبر نداری   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---سود خواهر فدای دستهایت   یا مظلوم حسینم  یا محروم حسینم     چرا انگشت وانگشتر نداری   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---بغل بگشا وخواهر را بغل کن  یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم       مگر مهری تو با خواهر نداری  یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم ---دهن واکرده زخم سینهی تو   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم    مگر با خود علی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----لبت خشکیده هم چون لعل بی آب   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم     مگر عباس نام آور نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ----سلیمان جهانی ای برادر   یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ---نسب گویا زپیغمبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم--

اگر کشتند چرا آبش ندادند    یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم     گلوی نازکش خنجر نهادند یا مظلوم حسینم یامحروم حسینم---   

 یقین دانم که در دل آرزویی  یامظلوم حسینم یا محروم خسینم    بجز دامادی اکبر نداری یا مظلوم حسینم یا محروم حسینم ------ادامه نواخواخوانی در مجالس ماتم وعزا :بصد خاری بزرگ کردم درختی        که در سایه ش نشینم گاه و وقتی       شمال اومه درخت از ریشه بر کند     بسوزه این چنین طالع وبختی .

ای چرخ فلک چرا چنینم کردی   بر سنگ زدی نگین نگینم کردیدر اول عمر خود ندیدم خوبی  

در آخر عمر گوشه نشینم کردی-          غربت خراب ومو خراب غربت    مو گوشه نشین آفتاب غربت 

شا الله که بهدر نیایه آب از غربت        تا مو نکشم جور وجفا از غربت ---

در غریبی ناله کردم هیچ کس یادم نکرد    در قفس جون دادم و صیاد آزادم نکردم 

همتی میخواستم از گردش چرخ فلک    چرخ بی همت خرابم کرد وآزادم نکرد.---

آن جا که غریب ناله ی زار کند     آنجاکه غریب رو ی به دیوار کند       آنجا که غریب شربت آبی طلبد      مادر نبود که گریه بسیار کند .--

آنجا نبدم (نبودم ) که نقره پاشون کنم          آن جا نبدم که جون ره قر بون کنم       

آندم که که تو بار سفر می بستی      مو خود بکشم، توره پشیمان کنم .-- الهی در غریبی کس نمیره فراق راه دور هیچ کس نبینه     فراق راه دوری که مو دیدم       مسلمان نشنوه ، کافر نبینه .--

زدست مرگ بی کس مونده یم ما      چو مجنون ستم کش مونده یم ما     زدست مرگهای ناگهانی    به خاک پای هر کس مونده یم ما .---

یارب چه مشد ( می شد) مرگ برادر نمبد(نمی بود )       این شال عزا بر سر خواهر نم بد

یارب چه مشد که خواهرو می مردند     این داغ گرون بر دل خواهر نمبد  (نمی بود ).--

ما اومده یم باز که احوال بپرس   م احوال جدایی وشب تار بپرسم (بپرسیم)

چونید زغمها وچون مب اشید احوال شمامونس وغم خوار بپرسم .--

چنو ناله مکن که جون ندارم      توانای ناله ی سوزو ندارم     چنو بارون غم باریده بر دل     که مو درد توره درمون ندارم .--

بیا تا ما وتو همراز باشم ( باشیم)      چو کفتر در گلوی چاه باشم       اگر کفتر نناله   ما بنالم 

زحال یک دگر آگاه باشم .--

درد دل خواهرو چنین می باشه    باداغ وفراق هم نسین می باشه     باداغ وفراق و با غم واندیشه  تا روز قیامت این چنین می باشه ...---

شما که اومدی (اومدید)پرسی که چونم           چوگلهای بنفشه غرق خونم (خونیم )

چو لاله داغ دارم بر دل خود     چو گلهای بنفشه سر نگونم (سر نگونیم)..-

آن گل که کشید خطبر دیوار خونه      بگفتا موروم این خط بمونه    اگر قومو(قومان) بیایند احوال پرسند      بگو بگریخت  از دست زمونه (زمانه ).---

ارب چه کنم که این دلم پردرده        رنگم چو حنا وگونه ی موزرده     چرخ همه همسران مو در گرده چرخ من بی چاره چنین ناگرده (در گردش نیست)..-

افسوسکه مرگ بی خبر میآید       پیمانه که پرشود اجلمی آید      هر نیک وبدی که می کنیم در دنی 

فردای قیومت(قیامت) به نظر میآید ..

چه شد آنکس که با مو مهربون بود       چو چتری بر سر مو سایه بان بود     چو چتر افتاد ومو تنها بموندم 

چو چوب خشک در صحرا بموندم...--

جوانو(جوانان) زار میرند زار میرند       به گل مونند (مانند) که بر گلزار میرند     به گل مانند چو گلهای صباحی

 بصدحسرت بزیر خاک میرند (میروند)...-

ای فلک سر گشته ی اهل فنا کردی مرا      از چمن انداختی ، از جون جدا کردی مرا 

ای فلک رحمی نکردی بر من واحوال من       از چمن انداختی    از جان (جون9 جدا کردی مرا .---

گموزچنین روز خبر می داشتم     دبدار زدیار تو کی بر می داشتم     کی میگذاشتم که دیده بر خاک نهی     

خاک قدمت به دیده بر می راشتم ...--     در مرگ جوان خوانندک

جوان بودی که نخل تور (=ترا) ببستند     جوانهای دگر در غم نشستند       جوان بودی زخود بهره ندیدی     

 به صد خسرت سرخاکت ببستند...--

در مرگ مادر :مادر که مرا بناز می داشن برفت   غم بر دل مو رونمی داشت برفت 

آنکس که مرا به غم نمی تونست دید     بر اسب اجل نشست وچون باد برفت ..--

دیدی که چه شد طالع فیروزم     دیدی که بکام دشمنان شد روزم     مو جامه ی شب رنگ نمی پوسیدم     از جامه ی شب رنگ بتر شد روزم .--

چه طالع بود یارب طالع مو     دراین دنیا چه اومدبر سر مو        همان ابری که از دریا بر  اومد   

نبارید تا نیومد بر سر مو (من).---

 قدت شمشاد وناخنها قلم بود        دراین ایام سوگ تو ستم بود    دراین موقع که گلها گشته نمناک

قد شمشاد تو افتاده بر خاک.--در مرگ برادر خوانند:

هرکس که برادر عزیزی دارد      در نقره نشونده که عقیقی دارد          هر کس که ندارد زقیامت خبری 

از رویدلم نشانه ای بر دارد ....---

در خاک تویی وبر سر خاک منم      بی غم تویی ، به غم گرفتار منم       تو تکیه به جای جاودانی زده ای 

با طعنه ی دشمنان گرفتار منم ...--

گر طالع بر قرار می بود مرا     با شهر کسان چه کار می بود مرا ؟    با شهر کسان وبا دیار مردم    

در خانه ی ما قرار می بود مرا..--

سرت بر دار تا رویت ببینم     کمند طاق ابرویت ببینم      کمند طاق ابرو گرد گرفته    به دسمال کتان گردش بگریرم...--

در مجلس عزا خوانند : ای تشنه لب تو طاقت خنجرنداشتی      گویا غریب بودی ومادر نداشتی 

غسلت که دادکفنت را که برید ودوخت         بر حالت غریبی تو  آیا دل که سوخت ؟..---

فراق رنگ مرا هم چو کهربا کرده    رفیق روز وشبم را زمن جدا کرده      اگر به ملک غریبی به هم رسیم روزی 

ببین که داغ جدایی به من چها کرده ؟..--

تابستونه بر لب بومت خواهم     برشبزه وبر آب روانت خواهم     بر سبزه وبر آب روان جای تو نیست 

برخیز وبیا که میون همسرونت (همسن وسال تو)خواهم ..---تابستونه وعالم اورده خوشی      

از چوبک تر چه غنچه ها بر جوشید       هردم همگی سرخ وسفید می پوشند      مواز غم تو شال ساه خم پوشید (خواهم پوشید )------

شبهای دراز که ناله ی زار کنم (کنیم)       چون مار گزیده روی به دیوار کنم       مردم گویند که ناله ی زار تو چیست؟      ما(مو) ناله ی زار برای غمخوار کنم...--

ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما       روشن گدی(کردید) خونه وکاشانه ی ما 

شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت         هرجا که قدم گذاردی (گذاردید) بر دیده ی ما ..--

بر کنده شده سنگ سر صفه ی ما      بر کنده شده سلام  هر روزه ی ما      اونی که مو هرروز وصباح می دیدم      برکنده شده دیدار هر روزه ی مو(ما)..---

چه می بود گر فلک در مانده می بود          به روی آدمی شرمنده می بود       چه می بود آدمی مثل گیاهی گهی می مرد کهی هم زنده می بود ...--

ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست     بیداد کری پیشه ی دیرینه ی توست 

 ای  خاک اگر سینه ی تو بشکافند        صد در گران بها که در سینه ی توست .....

 

 

 

 

 

 

ارب چه کنم که این دلم پردرده        رنگم چو حنا وگونه ی موزرده     چرخ همه همسران مو در گرده چرخ من بی چاره چنین ناگرده (در گردش نیست)..-

افسوسکه مرگ بی خبر میآید       پیمانه که پرشود اجلمی آید      هر نیک وبدی که می کنیم در دنی 

فردای قیومت(قیامت) به نظر میآید ..

چه شد آنکس که با مو مهربون بود       چو چتری بر سر مو سایه بان بود     چو چتر افتاد ومو تنها بموندم 

چو چوب خشک در صحرا بموندم...--

جوانو(جوانان) زار میرند زار میرند       به گل مونند (مانند) که بر گلزار میرند     به گل مانند چو گلهای صباحی

 بصدحسرت بزیر خاک میرند (میروند)...-

ای فلک سر گشته ی اهل فنا کردی مرا      از چمن انداختی ، از جون جدا کردی مرا 

ای فلک رحمی نکردی بر من واحوال من       از چمن انداختی    از جان (جون9 جدا کردی مرا .---

گموزچنین روز خبر می داشتم     دبدار زدیار تو کی بر می داشتم     کی میگذاشتم که دیده بر خاک نهی     

خاک قدمت به دیده بر می راشتم ...--     در مرگ جوان خوانندک

جوان بودی که نخل تور (=ترا) ببستند     جوانهای دگر در غم نشستند       جوان بودی زخود بهره ندیدی     

 به صد خسرت سرخاکت ببستند...--

در مرگ مادر :مادر که مرا بناز می داشن برفت   غم بر دل مو رونمی داشت برفت 

آنکس که مرا به غم نمی تونست دید     بر اسب اجل نشست وچون باد برفت ..--

دیدی که چه شد طالع فیروزم     دیدی که بکام دشمنان شد روزم     مو جامه ی شب رنگ نمی پوسیدم     از جامه ی شب رنگ بتر شد روزم .--

چه طالع بود یارب طالع مو     دراین دنیا چه اومدبر سر مو        همان ابری که از دریا بر  اومد   

نبارید تا نیومد بر سر مو (من).---

 قدت شمشاد وناخنها قلم بود        دراین ایام سوگ تو ستم بود    دراین موقع که گلها گشته نمناک

قد شمشاد تو افتاده بر خاک.--در مرگ برادر خوانند:

هرکس که برادر عزیزی دارد      در نقره نشونده که عقیقی دارد          هر کس که ندارد زقیامت خبری 

از رویدلم نشانه ای بر دارد ....---

در خاک تویی وبر سر خاک منم      بی غم تویی ، به غم گرفتار منم       تو تکیه به جای جاودانی زده ای 

با طعنه ی دشمنان گرفتار منم ...--

گر طالع بر قرار می بود مرا     با شهر کسان چه کار می بود مرا ؟    با شهر کسان وبا دیار مردم    

در خانه ی ما قرار می بود مرا..--

سرت بر دار تا رویت ببینم     کمند طاق ابرویت ببینم      کمند طاق ابرو گرد گرفته    به دسمال کتان گردش بگریرم...--

در مجلس عزا خوانند : ای تشنه لب تو طاقت خنجرنداشتی      گویا غریب بودی ومادر نداشتی 

غسلت که دادکفنت را که برید ودوخت         بر حالت غریبی تو  آیا دل که سوخت ؟..---

فراق رنگ مرا هم چو کهربا کرده    رفیق روز وشبم را زمن جدا کرده      اگر به ملک غریبی به هم رسیم روزی 

ببین که داغ جدایی به من چها کرده ؟..--

تابستونه بر لب بومت خواهم     برشبزه وبر آب روانت خواهم     بر سبزه وبر آب روان جای تو نیست 

برخیز وبیا که میون همسرونت (همسن وسال تو)خواهم ..---تابستونه وعالم اورده خوشی      

از چوبک تر چه غنچه ها بر جوشید       هردم همگی سرخ وسفید می پوشند      مواز غم تو شال ساه خم پوشید (خواهم پوشید )------

شبهای دراز که ناله ی زار کنم (کنیم)       چون مار گزیده روی به دیوار کنم       مردم گویند که ناله ی زار تو چیست؟      ما(مو) ناله ی زار برای غمخوار کنم...--

ای دوست خوش آمدید به غم خونه ی ما       روشن گدی(کردید) خونه وکاشانه ی ما 

شیرین تر از این سخن نمی تونم گفت         هرجا که قدم گذاردی (گذاردید) بر دیده ی ما ..--

بر کنده شده سنگ سر صفه ی ما      بر کنده شده سلام  هر روزه ی ما      اونی که مو هرروز وصباح می دیدم      برکنده شده دیدار هر روزه ی مو(ما)..---

چه می بود گر فلک در مانده می بود          به روی آدمی شرمنده می بود       چه می بود آدمی مثل گیاهی گهی می مرد کهی هم زنده می بود ...--

ای چرخ فلک خرابی از کینه ی توست     بیداد کری پیشه ی دیرینه ی توست 

 ای  خاک اگر سینه ی تو بشکافند        صد در گران بها که در سینه ی توست .....

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

..




 

 

 

 

 ن

..